ققنوس کوچک رشت: روایتی از تاریخچه‌ی خیابان اعلم‌الهدی

0 718

زهره توحیدی – دالان

اصلاً می‌شود آدم در همان شهری بمیرد که در آن به دنیا آمده است؟ در همان خیابان؟ در همان کوچه؟ من خوشبختانه در کوچه‌ای به دنیا آمده‌ام که هنوز خانه‌ی پدری‌ام در آن است. اما از بن‌بست اِل-شکل قدیمی‌ای که دوران کودکی‌ام در آن گذشته، فقط یک خانه باقی مانده است. نمی‌خواهم پای نوستالژی و دیوارهای آجری و بام‌های سفالی را پیش بکشم. می‌خواهم بگویم ما حتی اگر هجرت نکنیم، نمی‌توانیم در محله، کوچه‌ و حتی شهری بمیریم که در آن متولد شده‌ایم. بقالی‌ها بسته می‌شوند، هایپرمارکت‌ها باز می‌شوند، آپارتمان‌ها ساخته می‌شوند و از دل شهر زادگاهمان شهر و شهرهای دیگری متولد می‌شود.

کوچه‌ی ما خیلی دیر تغییر کرد. پیر شد، به مرور تخریب شد و از بقایایش کوچه‌ای دیگر ولی نه به آن زیبایی سربرآورد. ولی خیلی از تکه‌های شهر چنین سرنوشتی نداشتند؛ نه طی سال‌ها که به یکباره از دلشان چیز دیگری تولد یافت. خیابان اعلم‌الهدی از این گروه است. سال ۱۳۱۰ش تصمیم گرفتند بافت شهر را بشکافند تا خیابانی کوتاه و مستقیم بین میدان مرکزی شهر و سبزه‌میدان بسازند و آن را خیابان شاه نامیدند؛ سال ۱۳۹۰ هم خیابان هشتاد ساله را که دیگر نامش اعلم‌الهدی شده بود، بستند و تبدیل به پیاده‌راه کردند.
رشت در دوره‌ی قاجاریه، هفت محله‌ی اصلی داشت: محله‌ی بازار در میانه‌ی شهر، محلات استادسرا، کیاب و خُمِیْران کیاب در نیمه‌ی غربی و محلات صِیقَلان، زاهدان و خمیران زاهدان در شرق. خیابان اعلم‌‌الهدی در محله‌ی استادسرا، واقع در شمال غربی شهر ساخته شد. اما پیش از احداث خیابان در آنجا چه خبر بود؟ چنانکه قبل‌تر هم گفتم، خیابانی که با عنوان خیابان شاه ساخته شد، میدان بلدیه (همان میدان شهرداری امروز) را به سبزه‌میدان وصل می‌کرد. پیش از تغییر و تحولات کالبد شهر در دوره‌ی پهلوی اول که از سال ۱۳۰۳ش –پیش از انقراض سلسله‌ی قاجار و تاج‌گذاری رضاشاه- در رشت آغاز شد، در جایی که اکنون میدان شهرداری قرار دارد عرصه‌ی وسیعی قرار داشت با عنوان میدان دربخانه‌ی دیوانی. سبزه‌میدان هم سر جای کنونی‌اش بود. در حد فاصل این دو میدان قبرستان استاد ابوجعفر و بازارچه‌ی پشتش، بافت مسکونی و بازارچه‌ی منتهی به شمال غربی سبزه‌میدان واقع بود.
در سال ۱۳۰۴ش برای ساخت عمارت بلدیه که هنوز پابرجاست و به نماد رشت بدل شده است، بقعه‌ی استاد ابوجعفر تخریب شد. این بقعه روی تپه‌ی غرب میدان قرار داشت و پیرامون آن قبرستان وسیعی بود که تا میانه‌ی راهِ منتهی به بازارچه‌ی سبزه‌میدان ادامه پیدا می‌کرد. در این زمان قبرستان تا حدودی تسطیح شد، گویا از خاک آن برای ساخت خیابان پهلوی استفاده شد و در محل بقعه عمارت باشکوه بلدیه ساخته شد. در پنجم مرداد ۱۳۰۵ که عملیات ساخت و ساز در رشت در میانه‌ی کار متوقف شده بود، روزنامه‌ی پرورش چنین نوشته است:

بعد از همه‌ی خرابی‌هایی که اهالی فداکار رشت به نام اصلاحات آتیه‌ی شهری متحمل شده و خانه‌ها و دکاکین و اجاق خانوادگی چندساله‌ی خود را برای عمران و آبادانی و تهیه‌ی اصلاحاتی که با مدنیت امروزی موافقت کند تقدیم ضربات بیل و کلنگ بلدیه نمودند، معلوم شد که علت وقفه‌ی طولانی اخیر در اصلاحات شهری از چه ناحیه است.
هیچکس نمی‌پرسد که این چهارچوبه‌ی عریض و طویل عمارت بلدیه که فعلاً مانند غول‌های برهنه‌ی افسانه‌ها بر زبر خرابه‌های این شهر ایستاده است در قید بند کدام دیوبند ماهری گیر کرده و از حرکت و جنبش باز مانده است. نمی‌دانم یک مشت اعضای بلدیه که مانند خزنده‌های کرخ شده در میان آفتاب سوزانی که از عمارت بی‌درب و پیکر بلدیه بر بدن آنها می‌تابد به چه کار مشغولند. معلوم نیست خیابان پهلوی که با خاکستر اموات قبرستان سید ابوجعفر تسطیح شده و در اثر ناتمامی، خاک مرده و ذرات عفونی به سر و صورت ساکنین این شهر می‌پاشد، بالاخره چه صیغه است؟

به هر حال و با همه‌ی وقفه‌ها ساخت عمارت بلدیه به پایان رسید و پس از آن در قسمت جنوبی زمین‌های قبرستان استاد ابوجعفر نیز عمارت کتابخانه‌ی ملی ساخته شد که هنوز با رواق خاطره‌انگیزش در خیابان اعلم‌الهدی پابرجاست. در روبه‌روی کتابخانه‌ی ملی بنایی قرار داشت که در تاریخ رشت شهرت دارد و متاسفانه چیزی از آن باقی نمانده است: هتل ساووی. هتل مذکور عمارتی دو طبقه بود که در طبقه‌ی همکف آن رستوران هتل و تعدادی مغازه، از جمله مغازه‌ی کمپانی روس ترانزیت، قرار داشت و در طبقات اول و دوم نیز اتاق‌های هتل. رستوران هتل رو به خیابان پهلوی (امام خمینی کنونی) بود، ولی ورودی آن در مجاورت مغازه‌ی روس ترانزیت به معبر مجاور عمارت بلدیه باز می‌شد، یعنی جایی که بعدها امتداد پیدا کرد و به خیابان شاه بدل شد. صاحب مهمانخانه زنی یونانی به نام مادام طالیا بود که عمارت را از دو تاجر رشتی اجاره کرده بود. این مهمانخانه که از هتل‌های مشهور شهر و رستوران آن پاتوق روشنفکران بود، در آتش سوخت و از بین رفت.

یکی دیگر از بناهای قدیمی خیابان شاه که در همان معبر مجاور بلدیه و در همسایگی هتل ساووی قرار داشت، سینما مایاک بود. مالک سینما شخص روسی بود که از کشور خود فرار کرده و به ایران پناهنده شده بود. او از پخش رایگان فیلم در فضای آزاد باغ نظمیه شروع کرد، سپس با گذاشتن نیمکت و حصارکشی به فروش بلیت پرداخت و در نهایت نمایش فیلم را به عمارتی در خیابان شاه منتقل و در این عمارت سینما مایاک را احداث کرد. در سالن سینما همسر مایاک که دستی در نقاشی داشت، روی دیوار نقاشی‌هایی با مضامین شرقی کشیده بود. سینما مایاک علاوه بر سالن نمایش، حیاطی داشت که در مساعدت هوا پرده‌ی نمایش فیلم در آن نصب می‌شد. تا زمانی که فیلم ناطق نیامده بود، آقایی به نام قشخامی که صدای خوبی داشت و به رسایی صدا در شهر معروف بود، شرح سکانس‌های فیلم را برای مردم قرائت می‌کرد.
در فاصله‌ی جایی که هتل و سینما قرار داشت تا‌ بازارچه‌ی سبزه‌میدان بافت مسکونی بود. خانه‌های اعیانی کوچصفهانی‌ها -خانواده‌ی حاجی‌آقا کوچصفهانی، دارنده‌ی امتیاز تلفن در رشت- آنجا واقع بود و حتی کوچه‌هایی هم به نام آنها شناخته می‌شد. در کنار مسجد صالح‌آباد که در همین ناحیه بود، محوطه‌ی نسبتاً فراخی با قبری در میانه‌ی آن قرار داشت. روی این قبر همیشه یک چراغ موشی روشن بود و مردم نیز شمع‌هایی روشن می‌کردند که به صورت نیم‌سوخته روی قبر باقی می‌ماند. به این محوطه شهیدگاه یا شهیدآقا می‌گفتند که متأسفانه از علت شهرت و وجه تسمیه‌ی آن چیزی نمی‌دانم.
چهار سال پس از ساخته ‌شدن نخستین خیابان شهر که پهلوی نام داشت، بلدیه‌ی رشت قصد داشت خیابان دیگری در سمت شرق میدان بلدیه بسازد. به سبب کمبود منابع مالی برای چنان خیابان طویلی و ممانعت ساکنان و کسبه، ساخت این خیابان در حد طرح باقی ماند، ولی در سال ۱۳۱۰ش طرح احداث خیابان در غرب میدان مطرح شد؛ خیابان شاه که میدان بلدیه را به سبزه‌میدان وصل می‌کرد.

در سال ۱۳۱۱ش طرح خیابان شاه اجرایی شد، مأموران بلدیه به نقشه‌برداری مسیر خیابان پرداختند و بر بام خانه‌هایی که باید تخریب می‌شد بیرق نصب کردند. احمد علی‌دوست که دوران کودکی‌اش را در خانه‌ای در مجاورت شهیدگاه گذرانده بود، در کتاب خاطراتش ماجرای نصب بیرق را اینگونه آورده است:

یک روز هم مادرم را دیدم که در حال گریه و نفرین می‌گفت: امروز آمدند روی بام خانه‌ی ما بیرق سرخ زدند به علامت خراب کردن که خدا خانه‌شان را خراب کند و وقتی برای چاره‌جویی به پدرم متوسل شد پدر گفت مگر در کنار خانه‌ی کوچک ما عمارت‌های به این بزرگی را نمی‌بینی که مال چه کسانی است؟ قانون و کار دولت چون و چرا ندارد و می‌خواهند خیابان بکشند و از دست امثال من چه کاری ساخته است.

با همه‌ی ناراحتی‌های ساکنان، خیابان شاه ساخته و خیلی زود به تفرج‌گاه محبوب مردم شهر بدل شد. علاوه بر سینما مایاک، دو قنادی نوشین و شمشاد هم در این خیابان قرار داشت که به گفته‌ی قدیمی‌های شهر، نظیرشان آن زمان در تهران هم به سختی پیدا می‌شد. زنان و مردان با ظاهری آراسته قدم می‌زدند. از سبزه‌میدان به سمت میدان بلدیه می‌رفتند، از کنار هتل با چرخشی وارد خیابان پهلوی می‌شدند، در پیاده‌روی غربی خیابان پهلوی به قدم‌زدن ادامه می‌دادند تا به قُرُق کارگزاری [۱] برسند؛ از آنجا راه رفته را باز می‌گشتند تا در کافه‌های خیابان شاه بنشینند، جلسه‌ی گفتگویی تشکیل دهند یا با رفیقی و یاری وقت بگذرانند.
خیابان شاه خود از دل قبرستان استاد ابوجعفر و بازارچه‌ی پشتش، کوچه‌ی کوچصفهانی‌ها، شهیدگاه و بازارچه‌ی مجاور سبزه‌میدان متولد شد و مکانی با شخصیتی کاملاً نو در شهر پدید آورد. این خیابان در سال‌های بعد، به خصوص پس از جنگ جهانی دوم و خروج روس‌ها، به زیبایی و نظافت یک دهه قبلش نبود. در ایستگاه اتوبوسِ ابتدای خیابان، همهمه‌ی شوفرها و مسافران بود و در مقابل کتابخانه‌ی ملی بساط دوره‌گردها و بلیت‌فروش‌ها. کج دار و مریز عمر گذراند. کوچک بود اما مهم. مغازه‌های لب پیاده‌روهایش و پاساژ قدیمی نور برای بسیاری از مردم شهر خاطره‌ی خریدن لباس عید را زنده می‌کند. سینماهایی که جای سینما مایاک و هتل ساووی ساخته شد، محل قرار گروه‌های دوستی بسیار بود و رواق کتابخانه‌ی ملی، سرپناه روزهای بارانی در دقیقه‌های انتظارِ سر قرار.

‌پی‌نوشت:

[۱]: قرق‌ها زمین‌های مورد تصرف اهالی سرشناس و متمول محله‌های مختلف در خارج از مسیر راسته‌ها بودند و به نام صاحبان‌شان، که در کنار آن خانه‌ی خود را بنا می‌نهادند، یا عناصر پیرامون نامیده می‌شد. در دوره‌های بعد، از اختیار صاحبانشان خارج شدند و جدا از محوطه‌ی مرکز محله‌ها به صورت‌های مختلف مورد استفاده‌ی عمومی قرار گرفتند. مشهورترین و وسیع‌ترین قُرُق رشت، قرق کارگزاری بود. قرق کارگزاری عرصه‌ی بسیار وسیعی بین حاجی‌آباد و چله‌خانه بود که شامل میدان دکتر حشمت و بناهای اطراف آن، حیاط اداره‌ی ثبت اسناد و همسایگان شرقی آن می‌شد. علت نام‌گذاری قرق به نام کارگزاری یا کارگزار استقرار اداره‌ی کارگزاری در مجاورت آن بوده است. کارگزار نماینده‌ی سیاسی وزارت امور خارجه در شهرهای مرزی یا شهرهای دارای کنسولگری‌های خارجی بود.

صفحه‌ی اصلی پرونده: اعلم الهدی؛ کالسکه‌ای روی سنگفرش بارانی

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.