جنبش جنگل در پرتو تاریخ

مبانی و میراث تاریخ نگاری افشین پرتو

0 745

اگرچه نهضت جنگل برجسته ترین موضوعی بود که طی زمانه طولانی نزدیک به چند دهه، ذهن و توان افشین پرتو را به خود مصروف داشت؛ اما او در نخستین اثر مهم تاریخی اش پیرامون گیلان به سروقت «تاریخ گیلان از آغاز تا برپایی مشروطه» رفت. بعد از آن برای فهم بهتر زمینه های پدید آیی رخداد عظیم جنبش جنگل به «مشروطه گیلان» نظر انداخت و سپس مهمترین اثر خود یعنی «گیلان و خیزش جنگل» را به رشته تحریر درآورد.

پرتو دیروز گیلان را کاوید تا امروز را بفهمد و از این دریچه بود که به بینش های عمیقی درباره تاریخ، فرهنگ و ساختار اجتماعی گیلان دست یافت و آنرا دستمایه پویایی شناسی و تحلیل تاریخی ساخت. گویی از آغاز او مقدمات پیشبرد چنین پروژه ای را مهیا کرد. او در ردیف کسانی همچون فخرایی، میرابوالقاسمی و رواسانی فهم مدافعه گرانه ای را از کلیت نهضت جنگل ارائه می کند و آن را همچون جوانه ای تر و تازه بر درختی کهنسال و قدیمی به تصویر می کشد. او در میان سایر مورخانی که پیرامون جنبش جنگل کار کرده اند بیشترین آگاهی های تاریخی و فرهنگی را پیرامون گیلان داشت. همچنین به معنای واقعی تاریخ نگاری محلی بود. تلاش او برای دوره بندی تاریخ گیلان به پاره های مختلف از این حقیقت پرده بر می داشت که او این وجوه تمایز را پررنگ می دید و برای فهم آن طراحی دستگاه فکری و جامعه شناختی مجزایی را ضروری می دانست.

پرتو به معنای واقی بومی نگر بود. تلاش پردامنه چند دهه گذشته او در آنچه می توان «جنبش تصحیح متون تاریخ محلی» خواند، با هدف هموار کردن راه سنگلاخ مطالعات بومی و محلی برای نسل آینده صورت پذیرفت. او به عظمت و ضرورت طرح گیلان شناسی برای محققان ما واقف بود. تصحیح متون و به قول او «جستجوی حقیقت تاریخی از میان بسیاری ها»، راهی برای رهایی از کلی گویی ها و تخیلات تنیده شده بر چهره تاریخ بود. اگر او به پاره بندی تاریخ گیلان دست زد، هرگز مرادش جدا کردن تقدیر این دو از هم نبود. چه بسا اگر نگاهی به سایر کتاب ها، مقالات و ترجمه های او داشته باشید، ایران دوستی و غم پاره پاره شدن ایران را در آن برجسته می بینید. به عنوان نمونه نوشته های او درباره جدایی هرات از ایران، شاخابه پارس و روزگارش و پیمان های جدا کننده ایران به خوبی این ایران دوستی را نشان می دهد.

نکته دیگر درباره تاریخ نگاری پرتو این است که کانونی شدن بحث گیلان و دفاع از نقش مثبت آن به عنوان اهرم مقاومت، هرگز او را به ورطه نژاد پرستی نیانداخت. او گیلان و گیلانی را می ستود نه بخاطر نژادش، بلکه به واسطه مقاومتش. از اینجا بود که سرنوشت آل بویه و مشروطه گیلان و جنبش جنگل برایش مهم شد. روح نژادپرست هرچه به پیش می رود خود را منزوی تر می یابد؛ اما پرتو با بیشترین ها و تکثر هویتی سروکار داشت. او ورود اقوام مختلف به گیلان را زمینه آشنایی های بیشتر، پویایی و پیشرفت می دانست. برخی به او انتقاد می کنند که چرا او گیلان یا دیلمان را مرکز ثقل تاریخ نگاری خود ساخته است. معتقدند این برجسته سازی پرتو با روش علمی همخوانی ندارد. در پاسخ باید گفت تاریخ نگاری محلی اساسا به این معنا است که شما تاریخ را از پیرامون به مرکز ببینید. و مرکز ثقل های ساخته شده را عوض کنید. اگر تاریخ نگاری مسلط نقش مرکز را پررنگ و هرچه غیر آن را غیر تاریخی و غیر مهم جلوه می دهد؛ تاریخ نگاری محلی سعی می کند آن صدا های شنیده نشده و نگفته را زنده کند و تاریخ را با عینکی دیگر ببیند. از این رو نوشتن تبار نمای خان های دیلمان یا کوچ اقوام بومی و غیر بومی و شرح مقاومت و جنگ های آنها، نه کاری غیر علمی است و نه غیر ضروری؛ بلکه به زبانی منصفانه تر تلاشی است در جهت مشخص کردن سیمای تاریخ فرهنگی یک منطقه فراموش شده.

علاوه بر این باید به خاطر داشت غیر مهم بودن یک مجموعه انسانی یا درحاشیه بودن آن دلیلی برای بی توجهی و کنار نهادنش از سوی مورخان و محققان نیست. تاریخ زندگی بشر همه اش پیروزی نیست، شکست هم هست. شکست اگر از زبان شکست خوردگان روایت شود، جنبه های جدیدی از حقیقت را کشف خواهد نمود. از میانه قرن بیستم تا به امروز مکتب های مختلف تاریخی این نکته را به لحاظ متدلوژیک روشن ساخته اند که تاریخی که از آن بوی محلیت، فرهنگ و جامعه به مشام نرسد و تنها صدای رسای سیاست باشد؛ منبع خوب و مطمئنی جهت آگاهی از حقیقت نیست. حقیقتی که زیر آوار گفتمان های مسلط برساخته پنهان شده است.

از این نگاه تلاش پرتو برای کانونیت دادن به تاریخ گیلان، دیلمان، رویداد فتح تهران توسط مجاهدین گیلانی، جنبش جنگل و پاره ای دیگر از صفحات تاریخ این سامان، کوششی در راستای شناخت دقیق تر منزل های عمده تاریخ ایران و پیش برندگان حقیقی آن است. در واقع تاریخ ایران به مثابه پازلی تصویر شده که برای ساخته شدن دوباره آن می بایست جایگاه هر تکه از پازل را دریافت و آن را در جای خود نشاند. از این رو او هرگز به کوچک کردن داستان کوچک خان و یارانش کوتاه نمی آمد و آن را ساده اندیشی می خواند. بازخوانی و تصحیح متون گوناگون از خاطرات برجای مانده افراد گوناگون در سطوح مختلف جنبش به انگیزه تولید روایت های بیشتر و ارائه تصویری واقعی تر از ماهیت جنبش در پیوند با شرایط ملی و بین المللی از اهداف عمده او بود.

او امر محلی را در کنار امر ملی می نهد، حاشیه را در کنار مرکز قرار می دهد و گاهی بر صدر می نشاندش، همین طور فرهنگ را در کنار اقتصاد و سیاست. به لحاظ روش شناختی، او به تحولی در روش مطالعه تاریخ گیلان دست می زند. همانقدر که با بضاعت مالی اندک سختی سفر به مراکز اسنادی را برخود هموار می کند، از منابع زنده و شفاهی اطراف خود نیز غافل نمی شود. او سعی می کند تاریخ را در معنای زنده اش روایت کند و اگرچه امکان بی غرض بودن را برای مورخ منکر می شود، اما راه خود را از میان بسیاری اسناد و مدارک مستند می جوید، نه از بیراهه های نادانی و کژ راهه های دریافت های انتفاعی.

پرتو در این راه با مشکلی مواجه می شود و برای آن دو راه حل می یابد. او مبانی و مواد اولیه پژوهش تاریخی در گیلان را مهیا نمی بیند. از این رو تمام همتش را مصروف دو پروژه مهم می کند. یکی ترسیم سیمای کلی از تاریخ گیلان از آغاز پدید آیی تا سر آغاز سده چهاردهم، که حاصل این نوشته ها به عنوان استخوان بندی اولیه پژوهش های آتی می تواند مورد استفاده محققان جوان تر باشد. به عنوان نمونه «گیلان از آغاز تا برپایی مشروطه»، «مشروطه و گیلان» و «گیلان و خیزش جنگل» را در این مسیر  می توان فهمید. دیگری تلاش در جهت تصحیح متون تاریخی به جا مانده از مورخان و همچنین چهره های تاریخی برجسته به منظور فراهم آوردن مواد لازم جهت پژوهش های بیشتر در آینده. در واقع پرتو راهی باز کرد تا محققان، گیلان شناسان و مورخان آینده بتوانند کارهای دقیق تری را تولید کنند. با آگاهی کلی به فقر تحقیقات علمی روز آمد و متون پایه در زمینه گیلان شناسی، این تلاش، چارچوب کلی و اهدافش بیشتر روشن می شود. حقیقت این است که تا زمانی که ما چارچوب های کلی تاریخ خود را ندانیم، نمی توانیم پژوهش های دقیق تری را در ابعاد اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی در دستور کار قرار دهیم. دانستن تاریخ کلی، مقدمه ای است برای کار دقیق تر در تاریخ اجتماعی و فرهنگی گیلان. این نقشه کلی شاکله ای برای مشخص ساختن جریان های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی پنهان شده در آن به ما می دهد.

طبق طرح پرتو با نوشتن منازل تاریخ گیلان از یک سو و جهد در تصحیح متون باقی مانده، تاریخِ تاریکِ گیلان، مرحله به مرحله از زیرآوار قرون و اعصار بیرون کشیده می شود. تاریخ نگاری محلی و بومی پرتو ریشه در این باور داشت که او تاریخ سرزمین ایران را به پیش از ورود آریایی ها امتداد می داد. به واقع از دید او مطلع آغازین تاریخ ایران با حضور مهاجران آریایی شکل نمی گیرد. بلکه «…. پیش از فرا آمدن رهپویان آریایی بر بامواره ایران و آغاز تلاش از راه رسیدگان از برای برپایی «تمدن» در کناره های شمالی و شمال باختری و جنوب باختری بامواره ]فلات[، باشندگانی بومی بودند که کنکاشی پوینده را برای ستیزه با طبیعت چیرگی جو و برپایی تمدن پی گرفته اند» ( پرتو و کشوردوست، ۱۳۶۹: ۶)

این ساکنان بومی که در جای جای ایران پراکنده بودند، در گیلان نیز تلاشی پیگیر در پی ریزی تمدن صورت دادند که یافته های باستانی که از سینه گلِ باستانی گیلان برآمده، موید آن است: «کاوندگان دل خاک خیس گیلان و تن سنگی دیلمان و تالش بر آن باورند که باشندگی مردمان در این سامان سخت دیرین است»(قبلی). بی شک شناخت تاریخ ایران بدون خواندن و دانستن سرنوشت بومیان ساکن در آن پیش از ورود آریایی ها مقدور نخواهد بود. آنچه با جریان غالب تاریخ نگاری مرکز گرا و ناسیونالیستی نژاد گرا ( خاص گرا) همخوانی و همراهی ندارد. به هر حال دیرین دانستن تاریخ یک منطقه بومی و پژوهش درباب آن، هرگز به مفهوم تاریخ نگاری نژادی نیست و به روشنی با آن مرزهایی دارد. همانطور که پرداختن به روایت های مرکز گریز، غیر رسمی و حاشیه ای نیز هرگز به معنی غیر علمی بودن یک اثر تاریخی نیست. با چنین چشم اندازی، افشین پرتو توانسته بود ارتباطی منطقی در طول و عمق تاریخ با تاریخ ملی و تاریخ محلی برقرار کند. او به مرزها نمی اندیشید و به آنها باور نداشت؛ چنانچه خودم از او شنیدم. دلبسته این بود که تاریخ مقاومت مردمان گیل و دیلم را در در ازای تاریخ بنگارد تا این شرح، هم توانی مضاعف به آنها دهد و هم مرحم و تسلای جان خسته شان باشد. او دل خسته از این بود که چرا ما نتوانسته ایم تاریخ مقاومت خود را چنان که باید بنویسیم.

از تاریخ گیلان و دیلمستان ظهیرالدین مرعشی تا تاریخ خانی علی بن شمس الدین حاجی حسین لاهیجی و تاریخ گیلان عبدالفتاح فومنی همیشه روایت ها، تقریر گفتمان هیhت حاکمه بوده است، آنهم از زبان مورخی که دل در گرو و چشم به تفقد سلطان داشته است. در دوره جدید نیز در میان چهره های بسیاری که سر برآوردند بسیار اندک بودند آنها که روش علمی را پیشه کنند. برخی همچون فخرایی به ضرورت زمانه، تاریخ نگاری را برگزیدند یا بهتر است بگویم تاریخ نگاری آنها را برگزید. نوشته هایشان یا در حد خاطرات صرف است و یا نیت های فردی در آن بسیار پررنگ است. ضعف نگاه آکادمیک در این دسته کاملا مشهود است

. گروهی دیگر که با نگاهی انتقادی به شوروی آمدند کمتر پرسش های خرد و محلی برایشان مطرح بود. دسته سوم هم با عینک ایدئولوژی سراغ تاریخ رفتند که آن طلب کردند که از آغاز می خواستند. حاصل برخورد این سه گروه با تاریخ گیلان، موفقیت در طرح کلیات و ناکامی در تبیین در سطح خرد بود. از این رو افشین پرتو سعی کرد نقص های دانشی و روش دو گروه نخست را برطرف کند. از سوی دیگر عینک ایدئولوژی را نیز از چشم خود بر دارد تا وقایع را آنگونه که هست ببیند نه آنگونه که می نمایند. او تنها کسی بود که با اطلاعات وسیع دقیق گیلان شناسی از رویداد های تاریخی این منطقه سخن می گفت و این باعث می شد بهتر از دیگران زمینه های درونی شکل گیری این حرکت ها را بفهمد. تحصیلات آکادمیک در تاریخ از دانشگاهی معتبر در خارج از کشور و تسلط به زبان انگلیسی و روسی سبب می شد این دید درونی، پردامنه گردد و دایره رویداد ها را در قابی بزرگتر ببیند.

تاریخ نگاری گیلان در فاصله بین فخرایی و پرتو، سعی کرد مهمترین حرکت اجتماعی دوره خود یعنی جنبش هفت ساله جنگل را تحلیل و بازشناسی کند. در این پروژه چندین نسله موفقیت از آن کسانی شد که به روش شناسیِ علمی منطبق با آخرین پویش های نظری روی آورده، عینک جزمگرایی ایدئولوژیک را از چشمان خود برداشته و با عزمی پیگیر سعی در شناخت ریشه های فرهنگی و زمینه های اجتماعی، اقتصادی و قوع رخداد ها نمایند. مرحوم دکتر افشین پرتو مجموعه این نکات مثبت بود و همین باعث شد او و آثارش از سایرین متمایز شود. پرتو تمام توان خود را صرف این کرد که تاریخ را آنگونه که بود، نه آنگونه که دلبسته این و آن نوشته اند، بنویسد. میراثی که او برای گیلان برجایی نهاد اگر وارثان ارزشش را بدانند، به یقین سنگ مزارش را از طلا خواهند کرد. اما ای دریغ که او از میان ما رفت و تنها حسرت و اندوهِ ناسپاسی از او برای به میراث ماند. به قول مولوی:

ای دریغا بود ما را برد باد                                           تا ابد یاحسرتا شد للعباد

روحش شاد و راهش پر رهرو.

این متن، گزیده ای از مقاله «سیر تحول تاریخ نگاری گیلان؛ از ابراهیم فخرایی تا افشین پرتو» است. متن کامل آن در آینده منتشر خواهد شد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.