سخت بیمار است مام وطن

حفظ الصحه در جراید زنان عصر مشروطه

0 554

مریم دژم‌خوی/ مجله زنان امروز-شماره ۳۹

سلطنت «مظفرالدین شاه بیمار» بسیار بد آغاز شد. «شاه شهید»، ناصرالدین شاه، به گلولۀ خشم ملت دچار شده بوده و آتش این خشم هر روز بیشتر زبان می‌کشید. سال‌های پیش از مشروطه سال‌های سختی بود؛ سال‌های قحطی و وبا. خشک‌سالی و برداشت بد محصول و قحطی و گرسنگی با همه گیری وبا از پی هم آمدند و کشور را از نفس انداختند. هما ناطق از شیوع وبای بسیار سختی در سال ۱۳۲۱ قمری و سال‌های پس از آن (سال ۱۲۸۲ خورشیدی به بعد) یاد می‌کند. شیوع مکرر وبا در سال‌های مختلف در کشور آنچنان بالا گرفته بود که این بیماری عملاً بومی ایران شده بود (ناطق، ۱۳۵۸: ۲۰). تلفات انسانی وبا نیز کشاورزی و برداشت محصول را دچار بحرانی تمام عیار کرده بود. در این سال‌ها، به دلیل کمبود نیروی انسانی، محصول (مانند تنباکوی شیراز و نوغان رشت) در بسیاری از مناطق از بین رفت و نه تنها به کمبود آذوقه منجر شد، بلکه به افت و رکود اقتصادی نیز دامن زد.

وبا را مرض موت یا مرگامرگی نامیده‌اند، زیرا در این سال‌ها مرگ در ایران جولان می‌داد. کنت دوگوبینو که در زمان شیوع  وبا در تهران به سر می‌برد می‌نویسد: «مردم چنان می‌مردند که گویی برگ از درخت می‌ریزد» (دوگوبینو، ۱۳۸۵: ۹۴). وبا مرد و زن و کودک نمی‌شناخت. حاج محمد باقر تهرانی به امین‌الضرب، تاجر معروف، می‌نویسد: «رشت طوری مغشوش شده است که الحال که عریضه می‌کنم ضعیفه‌ای از عمله‌جات کارخانۀ ابریشم رفت سر چاه آب بیاورد دیر کرد. رفتند دنبال او مرحومه شده بود» (طهرانی، ۱۳۱۰ قمری). این سال‌ها زنان بسیاری بر اثر وبا تلف شدند. آنها که زنده ماندند برای نجات خانواده و فرزندانشان از گرسنگی بارها به خیابان آمدند و برای نان و گوشت و خواروبار دست به اعتراض زدند. زنان در این سال‌ها گرچه مانند قاطبۀ جمعیت ایران فقیر، فرودست، بی سواد و گرسنه بودند، اما بی صدا نبودند.

بیماری و فقر و گرسنگی در آن سال‌ها بین ملت رواج تمام داشت. زندگی به رشته‌ای نازک میان گرسنگی و بیماری و مرگ مبدل شده بود. حاج محمد حسن امین الضرب به ملک التجار نوشت: «مردم رنجور و بی‌بنیه‌اند، فقیر شده‌اند، فرش زیر پا و گذران ندارند» (امین الضرب، ۱۳۱۰ قمری).

بیماری نزد آزاداندیشان و تحول خواهان به استعاره‌ای بدل شد برای بیان وضع ایران. سال‌های مشروطه سال‌های بیماری مام میهن بود. طبیبان انواع مرض از خفقان و اختناق گرفته تا مالیخولیا و سوء اخلاق روسا و جهل و نادانی (بنگرید به توکلی طرقی، ۱۳۹۵) را در تن رنجور مام وطن تشخیص دادند و چارۀ آن را مداخله و غیرت و حمیت فرزندان وطن دانستند. اولین بار بود که از فرزندان وطن یا همان رعایا خواسته می‌شد که مداخلۀ هدفمند برای درمان امراض مام میهن روی آورند. تا این زمان شاهنشاه یا پدر تاج‌دار مثل قیم و سرپرست وظیفه داشت آنچه را صلاح کشور و فرزندانش می‌دانست به جای آورد. اما با آغاز عصر مشروطه مفاهیمی مانند شهروند و ملت سر برآورد و مردم مدعی دخالت در سیاست و حوزۀ عمومی شدند.

جراید و نشریات مهمترین ابزار و رسانه برای تحول خواهان و آزاداندیشان و مشارکت فعال در عرصۀ عمومی و مسائل کشور بود. «انجمن‌ها، روزنامه‌ها و در نهایت مجلس شورای ملی جلوه‌های نهادین نفوس بالغ و مکلفی بودند که با دخالت و نظارت بر امور مملکتی در پی بهبودی و توانمندی مادر وطنی بودند که گرفتار بیماری‌های مزمن شده، نیاز مبرمی به یاری و پرستاری فرزندانش داشت» (توکلی طرقی، ۱۳۹۵: ۱۲۳). هرچند در این زمان مشارکت در حوزۀ عمومی و امر سیاسی هنوز تا حد زیادی پیشه‌ای مردانه بود اما زنان بی باکانه به میدان پا گذاشتند. در این زمانه روزنامه‌های زنان آغاز به کار نکرده بودند اما زنان آزادی‌خواه، در لزوم حمایت از انقلاب و پیوستن همۀ زنان و مردان به جنبش، به نوشتن مقاله و «لایحه» در روزنامه‌های مشروطه‌خواه روی آوردند. آنها در نوشته‌ها و مکاتباتشان خود را «خواهران وطنی» نامیدند.

مهرتاج رخشان، مدیر مدرسۀ عالی ام المدارس، در یادداشتی می‌نویسد: «ای خواهران نجیب و ای هموطنان اصیل، ایران از دست‌رفت. منتظر همت است. غیرت شما کجاست؟ همت شما کو؟ وطن در بحران است و منتظر درمان…» (روزنامه ایران نو، ۲۲ محرم ۱۳۲۷).

در اولین سال‌های بعد از پیروزی انقلاب مشروطه نخستین روزنامه‌های مستقل زنان به تدریج پدیدار می‌شوند. هرچند نشریات خاص زنان نسبت به نشریات عمومی اندکی دیرتر سر بر آوردند اما در سال‌های پسامشروطه نقش کلیدی در بیان مطالبات، آگاهی‌بخشی، سازماندهی به فعالیت‌های مدنی، راه اندازی انجمن ها و مبارزه علیه استبداد و فقر و بی‌عدالتی و حتی بحران‌های اقتصادی داشتند. نشریات زنان صرفاً دغدغۀ امور زنان را نداشتند. آنها حامی خانواده و همچنین استقلال کشور بودند.

در این میان، مساله حفظ الصحه موضوع ثابت تمام نشریات زنان بود، از نشریاتی که چندان سمت و سوی سیاسی نداشتند مانند دانش تا نشریات رادیکال و سیاسی مانند زبان زنان. نگاهی به وضع عمومی بهداشت و کیفیت زندگی ایرانیان در سال‌های سخت پایان قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم روشن می‌کند که چرا موضوع حفظ الصحه تا این حد برای زنان روزنامه‌نگار اهمیت داشت. در واقع می‌توان زنان روزنامه‌نگار را پیشرو طرح اهمیت بهداشت عمومی و فردی در ایران دانست. برای درک بهتر مطلب با نگاهی به وضعیت بهداشت و زندگی عموم ایرانیان در سال‌های منتهی به مشروطه آغاز می‌کنیم.

 نشریۀ دانش – دکتر کحال

زنان روزنامه نگار به سبب نوع متفاوت تجارب زیسته و دغدغه‌هایشان شکل جدیدی از روزنامه‌نگاری را در ایران پایه نهادند که با روزنامه‌های معمولی که عموماً مردان منتشر می‌کردند تفاوت‌های بارزی داشت. تجربۀ سال‌های سخت گرسنگی و بیماری و استیصال به یکی از بن مایه‌های اصلی نشریات زنان تبدیل شد. آنها زیست روزانه را دست مایۀ کار قرار می‌دادند و از مشکلات و دشواری‌های پیش روی زنان و کمبودهایشان نوشتند. نادیده انگاشته شدن زنان پس از پیروزی انقلابی که امیدها به آن بسته بودند و وعدۀ برابری و پیشرفت آنها داده بود باعث شد زنان خودشان دست به کار شوند. آن‌ها سازمان‌ها، انجمن‌ها، شرکت‌ها و نشریات خود را به وجود آوردند.

اولین بار یک زن چشم پزشک، معروف به دکتر کحال، دختر یعقوب جدیدالاسلام همدانی، به چاپ روزنامه‌ای ویژۀ زنان به نام دانش اقدام کرد. نخستین شمارۀ روزنامه در ۱۰ رمضان ۱۳۲۸ هجری قمری (۲۳ شهریور ۱۲۸۹، برابر با ۱۵ سپتامبر ۱۹۱۰) چاپ شد و انتشارش به صورت هفتگی ادامه یافت. «روزنامه تا ۲۷ رجب ۱۳۲۹ (برابر با ۲۴ جولای ۱۹۱۱) در ۳۰ شمارۀ ۸ صفحه‌ای انتشار می‌یافت» (کتابخانۀ ملی جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۷: ۸).

روزنامه خود را در صفحۀ نخست هر شماره چنین معرفی می‌کند: «روزنامه‌ای است اخلاقی. علم خانه داری. بچه داری. شوهر داری. مفید به حال دختران و نسوان و به کلی از پلتیک و سیاست مملکتی سخن نمی‌راند» (همان، ۱۳۷۷: ۸). بیشتر مطالب روزنامۀ دانش دربارۀ شیوه‌های خانه داری، مدیریت منزل، فرزند‌پروری و بهداشت (حفظ الصحه) بود. البته یکی از ستون‌های آن به «زن داری» اختصاص یافته که روی سخنش مردان است و آنها را به حسن خلق با زن و خانواده شان دعوت می‌کند.

در این سال‌ها ایران همچنان گرفتار شیوع انواع بیماری‌های واگیردار بود و وبا در کشور جولان می‌داد. در سال ۱۹۰۵ میلادی، وبا در ارومیه شایع شد و به مرگ چهار هزار مسلمان انجامید (علیخانی و بشیری، ۱۳۹۱: ۳۲). نبود زیرساخت‌های بهداشتی، کمبود خدمات پزشکی و ادامۀ شیوع بیماری‌ها روزنامۀ دانش و روزنامه‌ها و مجلات بعدی زنان را به نوشتن دربارۀ «حفظ الصحه» ترغیب کرد. دانش دو شمارۀ پیاپی را به «حفظ الصحه هنگام شیوع وبا» اختصاص داد. در این نوشته‌ها علائم بیماری به دقت شرح داده و بین انواع وبا فرق گذاشته شده و روش‌های درمان توضیح داده شده است. همچنین بیشتر شماره‌ها دکتر کحال به تبلیغ و معرفی مطب چشم پزشکی خودش پرداخته است.

دکتر کحال با صبر و حوصله به نگارش دربارۀ محورهایی مانند حفظ الصحۀ اطفال، اهمیت تغذیه و خوراک مناسب و حتی و شیوۀ حمام کردن کودکان و لباس پوشاندن به تن آنها می‌پرداخت. همچنین او در زمینۀ بیماری‌های رایج بین کودکان مانند یبوست و اسهال، نکات بهداشتی و غذاهای مناسب برای کودکان مبتلا به مادران آموزش می‌داد. همۀ این آموزش‌ها با زبانی ساده و همه فهم بود:

«بچه‌های ضعیف و بیمار اغلب بدخو و لجوج و گریه کن و قهر کن می‌شوند و نصف شب بیدار شده و گریه و زاری و بیقراری می‌نمایند» (دانش، ۱۳۲۸، شماره یک: ۲.)

کمک گرفتن از دایه خصوصاً نزد طبقات اعیان و اشراف یکی از روش‌های اصلی پروراندن نوزادان و تامین شیر مورد نیاز آنها بود. در این زمان کمک گرفتن از دایه‌ها هم از نظر بهداشتی و هم از نظر تربیت کودکان و حتی آسیب‌های خانوادگی و اجتماعی که می‌توانست به همراه داشته باشد به کانون توجه زنان روزنامه‌نگار تبدیل شده بود. دانش در مطلبی به عنوان «دایه از مادر مهربان تر نمی‌شود» زنان را از سپردن نوزادانشان به دایه منع می‌کند و از حقوق کودکان می‌نویسد:

«از وجود دایه‌ها و دادن شیر بیگانه به فرزند یگانۀ خود در غیر هنگام ضرورت اجتناب کنید… زنهار جگر گوشه‌های عزیز را از غذای مناسب بعد از ذخیرۀ شیرینی که خلاق طبیعت قبل از ورود در این عالم برای آن مسافر بی زاد در رگ و ریشۀ پستان محبت مادران تهیه و تدارک فرموده مأیوس و محروم نفرمایید. حقوق طبیعیۀ طفل زبان بسته را از وی دریغ مدارید» (دانش، ۱۳۲۸ شماره ۲: ۴).

انتهای هر شماره جریده دانش به آگهی‌ها اختصاص داده شده است. در میان آگهی‌ها اما اعلام ورود پزشکان جدید و دواخانه‌ها نیز جلب توجه می‌کند. علت قطع انتشار دانش مشخص نیست. هر چند برخی پژوهش‌ها مشکلات مالی را علت پایان کار آن دانسته‌اند (بنگرید به ترابی فارسانی، )۱۳۹۴، اما می‌توان حدس زد که احتمالاً فشارهای زیادی که مستبدان محافظه‌کاران می‌آورند مانع از ادامۀ حرکت دکتر کحال شده است.

 مجلۀ دنیای زنان و شکوفه‌های بادام

دومین روزنامه که انتشارش کمی پس از پایان کار دانش آغاز شد روزنامۀ شکوفه است. این روزنامه را همچنین باید نخستین روزنامه مصور زنان دانست. در پیشانی صفحه نخست، نشانه مخصوص روزنامه که شاخه پرشکوهی است به همراه این بیت خودنمایی می‌کند:

باد آمد و بوی عنبر آورد               بادام شکوفه بر سر آورد

در فضایی که خواسته‌های زنان پس از همراهی بسیار آنها با جریان مشروطه به رسمیت شناخته نشده و به تدریس پس زده شده بودند دنیای زنان، روزنامه مریم عمید، چونان شکوفه امیدی سر برآورد.

مریم عمید معروف به مزین السلطنه

مریم عمید، معروف به مزین السلطنه، «دختر میر سیدرضی رئیس الاطبا، پزشک قشون ناصرالدین‌شاه، بود» (کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، ۱۳۷۷: ۲). مریم عمید مبارزی سختکوش و مشروطه خواهی آزاد اندیش بود که فعالیت‌هایش به روزنامه‌نگاری منحصر نمی‌شد. در طول عمر کوتاهش به تلاش برای بهبود نابسامانی‌های ایران و همچنین وضع زنان و کودکان و خانواده‌ها پرداخت. تاسیس دارالعلم و صنایع مزینه در دو شعبه و تاسیس «انجمن همت خواتین» به منظور منع خرید اجناس وارداتی و حمایت از تولیدات ایرانی از جمله فعالیت‌های پرشمار اوست.

روزنامه شکوفه به صورت دو هفته نامه از ذی‌الحجه ۱۳۳۰ تا ذی‌القعده ۱۳۳۴ در تهران منتشر می‌شد. در صفحه نخست، زیر نشان مخصوص روزنامه، چنین نوشته شده: «روزنامه‌ای است اخلاقی، ادبی، حفظ الصحۀ اطفال، خانه‌داری، بچه‌داری، مسلک مستقیمش تربیت دوشیزگان و تصفیه اخلاق زنان، راجع به مدارس نسوان، مقالاتی که با مسلک جریده موافقت داشته باشد پذیرفته می‌شود». روزنامۀ مریم عمید مشخصاً طبقات فرودست را مخاطب قرار می‌داد. کاریکاتور‌هایی که در صفحۀ آخر منتشر می‌شد با بیانی ساده و تصویری و استفاده از زبان محاوره به باورهای اشتباه، غفلت از بهداشت و تعلیم و تربیت مدرن و مبارزه با خرافه پرستی می‌پرداخت. این روزنامه به دلیل کاریکاتور‌هایش در واقع اولین روزنامۀ مصور زنان نیز هست. مزین السلطنه از فقر، بی‌سوادی، بیماری و ناآگاهی زنان و خانواده‌ها می‌نوشت.

نگاهی به فعالیت‌های مدیر شکوفه پیش از تاسیس روزنامه نشان می‌دهد که آگاهی بخشی به زنان و مادران به عنوان مدیر خانواده و اعتلای مراقبت‌های بهداشتی و پزشکی زنان و رسیدگی به وضع زنان روسپی به منظور کنترل بیماری‌های واگیردار از جمله برنامه‌هایی بود که وی سرسختانه دنبال می‌کرد. تا پیش از تاسیس روزنامه شکوفه، مریم عمید مانند بسیاری از زنان مشروطه خواه به نوشتن دربارۀ زنان و همچنین منافع میهن در دیگر روزنامه‌ها می‌پرداخت. در ۲۸ ربیع الاول ۱۳۲۹، مریم عمید به نمایندگی از «شرکت خیریه خواتین ایرانی» با چاپ نوشته‌ای در مجلۀ ایران نو خطاب به مجلس حفظ الصحۀ بلدیه ]شورای بهداشت شهرداری[ پیشنهاد برگزاری دوره‌های آموزشی مامایی و قابلگی را زیر نظر «یکی از مادام‌های عالمۀ دیپلمه» در محل شرکت خواتین مطرح کرد و اذعان داشت: «خود انجمن کمال همراهی را در این امر خیر که اسباب حفظ الصحه و کثرت نفوس است دارند». او خطاب به مجلس حفظ الصحه چنین نوشت:

«شما علمای فن خوب اطلاع دارید که ما زن‌ها، به علاوۀ شرکت عمومی، در احتیاج به حفط الصحه با مردها ]نسبت به مردها[ خصوصاً بعضی خصوصیات داریم که حفظ الصحۀ ماها نهایت اهمیت را دارد، از قبیل توالد و تناسل و امراض رحمی و عمل رضاع».

عمید در این نامۀ سرگشاده از روش کار قابله‌ها – که به هلاک طفل و پیداشدن امراض در زنان حامله بعد از وضع حمل منجر می‌شد – به شدت انتقاد کرد. همچنین فقدان برنامه‌های بهداشتی را از موارد قصور وزارت علوم و معارف دانست و درباره شیوع جدی سیفلیس بین زنان و مردان هشدار داد. او در نهایت بیان کرد که رعایت نکردن حفظ الصحه باعث افت شدید جمعیت خواهد شد.

کمی بعدتر، زمانی که مریم عمید روزنامۀ شکوفه را به راه انداخت، حفظ الصحه به یکی از بخش‌های دائمی آن تبدیل شد که با دقت نظر خاصی تنظیم می‌شد. حفظ الصحۀ دوشیزگان، اطفال، زنان و مادران باردار به طور جداگانه و مرتب و بیانی ساده برای استفادۀ مادران نوشته می‌شد.

از همان سال‌های نخست فعالیت زنان روزنامه‌نگار، بی اطلاعی از بهداشت و بیماری به پیامدهای اجتماعی‌اش پیوند خورد. اولین مطلب دربارۀ حفظ الصحه در شمارۀ سه و در مضرات الکل نوشته می‌شود: «بعضی‌ها گمان می‌کنند، ولی به غلط، که برای حفظ الصحه و قوت بدنی و انرژی قدرت الکل لازم است. و دیگر نمی‌دانند که آن قوت و انرژی که الکل سبب می‌شود موقتی و مضر است» (شکوفه، ۱۳۳۱، شماره سوم: ۱۲). متن رویکردی آسیب شناسانه دارد و خطاب آن به دختران است. نویسنده به دوشیزگان هشدار می‌دهد که «با جوانان لاابالی الکلی وصلت نکنند» (همان).

اولین مطلب درباره بهداشت زنان با نام «حفظ الصحه خواتین» در شماره چهار نوشته می‌شود و از آن پس انتشارش به طور مرتب ادامه می‌یابد. در اولین مقاله بهداشت زنان، نویسنده «بقای نوع انسان و تکثر افراد انسان و هیئت اجتماعیه» را بسته به وجود زنان می‌داند و توجه آنان را به سه برهۀ زمانی مهم در حیات هر زن جلب می‌کند:

«پس خانم‌ها باید در این ازمنۀ ثلاثه، که زمان حمل و رضاع و تربیت نوباوگان است، کمال اهتمام در حفظ الصحه و سلامتی مزاج و نگاه‌داری از خودشان داشته باشند» (شکوفه، ۱۳۳۱، شماره چهارم: ۱۵). شکوفه به بیماری‌هایی که زنان در دوران بارداری به آنها مبتلا می‌شوند و گاهی تا پایان عمر با آنان می‌ماند توجه خاصی معطوف می‌دارد و بسیاری از شماره‌ها را به حفط الصحه و مراقبت‌های دوران بارداری و بیماری‌های زنانه حامله اختصاص می‌دهد. در این سال‌ها در ایران، شمار زیادی از زنان بر اثر بیماری در دوران بارداری، حین زایمان یا پس از آن از بین می‌رفتند و شمار نوزادانی نیست که در ماه‌های نخستین حیات می‌مردند کم نبود. در این سال‌ها به مسائل زنان توجه چندانی نمی‌شد و بیمارستان‌ها و پزشکان مخصوص زنان تقریبا وجود نداشتند. بنابراین، بهداشت زنان به یکی از مطالبات اصلی فعالان زن تبدیل شد.

زندگی روزانه و پرداختن به دنیای زنان و دختران و کودکان به بخشی ثابت در بیشتر نشریات زنان تبدیل شد. روزنامه نگاران زن با دیدی جزءنگر و در عین حال عمیق مصائب و نابسامانی‌های کشور را در مقیاس خرد بررسی می‌کردند. آنها در نوشته‌هایشان نشان می‌دادند که چگونه بیماری و فقر، به مثابۀ دو هم‌زاد، تن و روان زنان را پریشان و رنجور کرده است و چگونه اغلب مردان از بدن زنان و نیازهای بهداشتی آنها بی خبرند. شکوفه مقاله‌ای از این بی خبری به شدت انتقاد می‌کند:

«هرگاه مردان می‌دانستند که چقدر زحمت، صدمه و مشقت زنان در ایام حمل دارند، البته خیلی در ایام حمل ملاحظه از هر جهت در حق آنها می‌کردند. ولی چه فایده… که هیچ خبر ندارند» (شکوفه، ۱۳۳۱، شماره پنجم: ۱۸).

انتشار روزنامه‌های زنان در دیگر شهرها از جمله شیراز، اصفهان، مشهد و رشت نیز آغاز شد. از روزنامه‌هایی که در این سال‌ها چاپ می‌شدند می‌توان به عالم نسوان که در تهران منتشر می‌شد، جهان زنان در مشهد، و زبان زنان در اصفهان که بعدها به علت فشارها و تهدیدها به تهران منتقل شد اشاره کرد.

حفط الصحه همچنان یکی از بخش‌های اصلی روزنامه‌های زنان بود که عموماً با رویکردی تخصصی نوشته می‌شد. مثلاً جهان زنان، که انتشارش در سال ۱۳۳۸ قمری در مشهد آغاز شد، در تنظیم بخش حفظ الصحه اطفال از یاری نماینده مجلس، حاجی موتمن السلطنه، بهره می‌گرفت. موتمن السلطنه متن‌های مربوط به این بخش را از کتب و مجلات ترکی ترجمه می‌کرد و در اختیار روزنامه قرار می‌داد. همچنین در همین روزنامه از یک مجلۀ تخصصی پزشکی به نام طب کنونی یاد می‌شود که مدیرش در تالیف بخش حفظ الصحه به جهان زنان کمک می‌کرد. عالم نسوان و زبان زنان نیز یک بخش جدی حفظ الصحه داشتند. در این شرایط رفته رفته دربارۀ مواردی مانند تغذیۀ سالم و لزوم ورزش و تحرک برای بانوان و نکوهش چاقی و اضافه وزن نیز مطالبی منتشر می‌شد:

«زنان یا خیلی چاق هستند یا خیلی لاغر. برخی می‌دانند، ولی چندان اهمیت نمی‌دهند… چهارمین مایه ورزش است، زیرا که خوراک خوب خوردن و نشستن جز زحمت و مرض چیزی بالا نمی‌آورد» (عالم نسوان، ۱۳۰۶: شمارۀ ششم، ۲۳۴).

روزنامه‌های زنان دانش و سواد زنان را لازمۀ مدیریت خانه و «تدبیر منزل»، شوهرداری و بچه داری می‌دانستند و از این مجرا هرچه بیشتر بر لزوم تعلیم و تربیت زنان پای می‌فشردند. روزنامه زبان زنان در این باب چنین نوشت:

«مادران بدون آموزش، چون علم ندارند کودکان را تربیت نمی‌کنند، بلکه نگهداری می‌کنند» (زبان زنان، ۱۳۳۸، شماره دهم: ۲).

 سال‌های خاکستر

فرجام انجمن‌ها و نشریات زنان بسیار دور از انتظار بود. رضاخان که در ۱۳۰۴ رسماً تاج‌گذاری کرد وعده‌ای زیادی به اصلاح‌طلبان و روشنفکران داده بود اما او شخصیتی محافظه کار، اقتدارگر و به شدت کنترل‌گراز از کار درآمد. حکومت مرکزی مستقل و قدرتمندی که رضاخان رویایش را در سر می‌پروراند در واقع رویۀ دیگری نیز داشت و آن سرکوب و کشتار بود. او که بسیاری از حکام محلی و خوانین را به بهانۀ خیانت، سرکشی یا جدایی طلبی از میدان به در برده و اموال و دارایی‌های آنها را مصادره کرده بود در گام بعدی اصلاح‌طلبان و جریان‌های فکری مستقل را نشانه گرفت. شوربختانه، فعالان زن نیز در زمرۀ گروه‌هایی بود که هدف استبداد رضاخانی قرار گرفتند. سال ۱۳۰۹ و ۱۳۱۰ به بعد اوج این دست فشار‌هاست که به بسته شدن انجمن‌ها و سازمان‌های مستقل زنان و دستگیری و زندانی شدن فعالان زن انجامید.

اما به رغم همۀ این سختی‌ها و به قول شهناز آزاد «حبس و تبعید‌ها در راه آزادی زنان ایران»، نشریات زنان نقشی چشمگیر در نشان دادن لایه‌های پنهان، تاریک و فقرآلود زندگی زنان در ایران داشتند. این نشریات برای نخستین بار نیازهای پزشکی و مراقبتی زنان را به دقت و با جزئیات تمام در فضای عمومی به بحث گذاشتند. روزنامه‌نگاران زن به این نیز بسنده نکردند و نشریاتشان را به اولین مراکز رسمی برای ارائه آموزش‌های بهداشتی و مراقبت‌های پزشکی به زنان و کودکان تبدیل کردند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.