انزلی و جنگ

نگاهی به حوادث سوم شهریور سال ۱۳۲۰؛

176

سحرگاهِ یکشنبه سوم شهریور ۱۳۲۰، یکی از صبحگاهان گرم‌ تابستان، شهر بندرانزلی در خواب سنگینی فرو رفته بود. هوا هنوز تاریک بود، نسیمی آرام از سوی دریا به سمت شهر می‌وزید. صدای آرام امواج به ساحل می‌خورد و پرندگان در خوابی شیرین بودند.

اما ناگهان این آرامش با غرش مهیب هواپیماهای جنگی شوروی شکسته شد. صدای شدید انفجارها در سراسر شهر پیچید و خواب اهالی را درهم ریخت. بمب‌ها یکی پس از دیگری بر روی شهر فرود آمده و زمین و آسمان را به لرزه درآوردند. همه از خود می‌پرسیدند چه شده؟

خیابان‌های بندرانزلی که تا دقایقی پیش ساکت و خالی از رهگذران بودند، اکنون به صحنه‌ای از هرج‌ومرج و وحشت تبدیل شده بودند. مردم با لباس‌های راحتی از خانه‌هایشان بیرون دویده و دنبال پناهگاهی امن می‌گشتند. برخی به سمت ساحل دویدند، اهالی این شهر بطور غریزی در کنار دریا احساس آرامش می‌کردند، اما با شنیدن فریادهای صیادانی که در صبحدم برای صید به دریا زده بودند، فهمیدند که ساحل نیز امن نیست.

مردم با دیدن کشتی‌های جنگی بزرگی که از دهانه‌ی توپ‌هایشان دود برخاسته بود، با سرعت روانه‌ی فضا‌های سبز اطراف شهر شدند. دود سیاه و غلیظی از ساختمان‌های آسیب‌دیده به آسمان برخاست و بوی سوختگی و باروت همه جا را فرا گرفت.

حمله‌ی سوم شهریور سال ۱۳۲۰، یکی از نقاط عطف مهم در تاریخ معاصر ایران به شمار می‌رود که تحت تأثیر تحولات پیچیده‌ی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی آن زمان قرار داشت. این حمله در چارچوب تهاجم مشترک نیروهای شوروی و بریتانیا به ایران در جریان جنگ جهانی دوم صورت گرفت.

شرایط شهر آشفته و پر از سردرگمی بود. تعدادی از ساختمان‌های دولتی و نظامی بیشترین آسیب را دیده بودند و چندین منزل مسکونی هم ویران شده بودند. بیشترین دود و آتش از سمت غازیان و اطراف اداره‌ی بندر برمی‌خاست؛ گراند هتل و چند گاراژ و دکان در اطرافش نیز خسارت دیده بودند.

همینطور تعدادی بمب هم بخاطر وجود تأسیسات نظامی به سمت میان‌پشته پرتاب شده بود. خانه‌ای هم در جوار خیابان تازه‌ساختِ گلستان فروریخته بود. همه چیز خیلی سریع و به یک‌باره اتفاق افتاده بود.

پاسبان‌ها تلاش می‌کردند که اوضاع را کنترل کنند، اما قدرت تخریب بمباران شوروی فراتر از توانایی آنها بود. کامیون‌ها، گاری‌ها و حتی دوچرخه‌ها به وسیله‌ی فرار تبدیل شده بودند. هر کس که توانست، دیگران را سوار کرد و به سرعت از شهر خارج شد.

جاده‌های خاکی و ناهموار به سمت روستاهای اطراف، مانند بشم، سنگاچین و آبکنار، مملو از جمعیت وحشت‌زده‌ای بود که در جستجوی پناهگاهی امن بودند. آنها که وسیله‌ی نقلیه نداشتند، پای پیاده راه افتادند.

برخی از خانواده‌ها دست در دست یکدیگر، با قدم‌های شتابان از شهر گریختند، در حالی که پشت سرشان صدای انفجارها و ستون‌های دود غلیظ را داشتند. نگرانی برای عزیزان و ترس از ناشناخته‌ها، آنها را به سوی روستاهای دورتر سوق می‌داد، جایی که امید داشتند از شر بمباران‌ها در امان بمانند.

برخی اهالی این روستاها که از ورود ناگهانی این جمعیت مطلع شدند، به سرعت به یاری آنها شتافتند. صحنه‌هایی از همبستگی و یاری‌رسانی در میان هرج‌ومرج و وحشت، نشان از روحیه‌ی انسان‌دوستانه‌ای بود که در آن لحظات بحرانی نیز پابرجا بود.

هواپیماهایی که از پایگاه‌های خود در باکو و دیگر شهرهای آسیای میانه به پرواز درآمده بودند، به‌طور متناوب در آسمان شهر پدیدار می‌شدند و گاهی اعلامیه‌هایی را مبنی بر عدم مقاومت و هشدار از آسمان به زمین فرو می‌ریختند.

با ورود نیروهای پیاده‌ی شوروی به بندرانزلی، فضای شهر هر لحظه سنگین‌تر می‌شد. سربازان شوروی در ستون‌های منظم وارد خیابان‌ها شدند و در برخی مراکز نظامی شروع به بازداشت عده‌ای از افسران ایرانی کردند. تعدادی از افسران را هم که جمعی لشکر چهل گیلان بودند از رشت آوردند.

این افراد را که حدود ۳۰ نفر می‌شدند به‌سرعت به مهمانخانه‌ی تهران که در مرکز شهر قرار داشت، منتقل کردند؛ جایی که تحت مراقبت و بازداشت نیروهای شوروی قرار گرفتند. مهمانخانه‌ی تهران که تا دیروز محلی برای تفریح اهالی و اقامت مسافران بود، اکنون به محل نگهداری بازداشت‌شدگان تبدیل شده بود.

تا غروب آن روز، بندر انزلی دیگر شهری نبود که پیش از طلوع خورشید بود؛ بلکه به شهری ویران و غم‌زده تبدیل شده بود که مردمانش همچنان در شوک و حیرت از این حمله‌ی ناگهانی و بی‌رحمانه به سر می‌بردند.

بله، به این ترتیب جنگ دوم جهانی که دو سالی بود اروپا را ویران کرده بود، اینک علی‌رغم اعلام بی‌طرفی از سوی دولت ایران، به کشور ما رسیده بود. البته این اولین باری نبود که بندرانزلی مورد تهاجم همسایه‌ی شمالی خود قرار می‌گرفت، تاریخ سواحل شمالی ما، به دفعات شاهد حوادثی از این دست بود.

صرف نظر از درگیری‌های قرون ۹ و ۱۰ میلادی که منابع تاریخی از آن به عنوان سرآغاز تهاجم روس‌های قدیم به کرانه‌های جنوبی دریای خزر و مناطق واقع در طبرستان و گیلان یاد می‌کنند، در قرن ۱۸ میلادی بود که بر اساس سیاست‌ها و تفکرات «پطر کبیر» تزار روسیه، تهاجمات بزرگ روس‌ها برای دسترسی به سرزمین‌های شرقی و آب‌های گرم، که طبیعتاً از مسیر ایران می‌گذشت، آغاز شد‌؛ تا جایی که از سال ۱۷۲۲ تا سال ۱۷۳۲ میلادی، منجر به اشغال و انضمام این شهر و بقیه شهرهای واقع در سواحل جنوبی و جنوب‌غربی دریای خزر برای یک دوره ۱۰ ساله به روسیه شد.

همانطور که گفته شد، در مواجه با چنین لشکرکشی‌هایی، بندر انزلی همواره به عنوان دروازه‌ی گیلان، در معرض نخستین برخوردها و صدمات انسانی و اقتصادی ناشی از آن قرارداشت. و اما در صد سال اخیر این بندر ۲ بار شاهد هجوم گسترده‌ی روس‌ها بود. اولی در سال ۱۲۹۹ و دومی در سال ۱۳۲۰ . باید توجه داشت که هر دوی این حملات در بستر دورانی اتفاق می‌افتاد که نظام سیاسی در روسیه تغییر یافته و کشور اتحاد جماهیر شوروی مبتنی بر ایدئولوژی کمونیستی به‌وجود آمده بود و دیگر خبری از تزار‌ها نبود.

اهمیت بندرانزلی
در اینجا لازم است تا نگاهی داشته باشیم به اهمیت بندرانزلی در سال‌های نه چندان دور، چرا که ظاهراً شرایط جغرافیایی، اقتصادی و اجتماعی آن در وقوع چنین تهاجماتی، بی‌تاثیر نبود.
بندرانزلی یکی از مهم‌ترین شهرهای بندری ایران در کرانه‌ی جنوبی دریای خزر است که به دلیل موقعیت جغرافیایی ممتاز و نزدیکی به مناطق مهم اقتصادی و سیاسی، ایران و قفقاز، در طول تاریخ معاصر ایران و به‌ویژه در صد سال اخیر، اهمیت زیادی داشته است.

از نظر تجاری، این بندر به‌ سبب نزدیکی به شهر‌های مهم اقتصادی و صنعتی ایران و اتصال به دریای خزر، از مراکز اصلی واردات و صادرات کالاهای مختلف به شمار می‌آمد. این شهر مرکز مهمی برای صنایع وابسته به دریا مانند شیلات و کشتیرانی نیز بوده، و از گذشته این صنایع به توسعه‌ی اقتصادی منطقه و ایجاد اشتغال کمک می‌کرد.

به دلیل همین اهمیت اقتصادی و تجاری بندر، در طول زمان، مهاجرت‌های زیادی به این منطقه صورت گرفته که باعث تنوع فرهنگی و اجتماعی در بندرانزلی شد. همچنین با ورود فن‌آوریها و ایده‌های نو برای اولین بار به آن، بندرانزلی به نحوی موثر در گسترش آموزش، فرهنگ و هنر منطقه از اوایل قرن بیستم تاثیر گذار بوده است.

در مجموع احتمالاً وجود چنین ویژگی‌هایی بود که این شهر را همواره به دروازه‌ای برای تهاجم همسایه‌ی شمالی به داخل خاک کشورمان تبدیل کرده بود. همانگونه که گفتیم از قرن‌ها پیش ناحیه‌ی شمالی کشورمان یعنی مناطق واقع در کرانه‌های جنوبی و حتی‌ غربی دریای خزر، به کرات شاهد تهاجم روس‌ها بودند.

در اوایل قرن بیستم میلادی، با وقوع تحولات سیاسی در کشور روسیه و انقلاب اکتبر۱۹۱۷، امپراتوری تزارها در این سرزمین فرو ریخت و بلشویک‌ها با شعارهایی همچون برچیدن نظام‌ طبقاتی و رهایی کارگران و دهقانان و برپایی حکومت شوراها، زمام امور را به دست گرفتند.

در همین زمان هم در ایران، بخاطر وقوع جنگ جهانی اول، عدم وجود زیر ساخت‌های اقتصادی مناسب و فشارهای مالیاتی سنگین و کاهش درآمد‌های کشاورزی شرایط کشور بحرانی بود. فقر و نابرابری اجتماعی همراه با فشارهای سیاسی و نظامی خارجی باعث نارضایتی عمومی شده بود و مردم نسبت به حکومت قاجار و نفوذ بیگانگان در کشور معترض بودند. از آنجایی که دولت مرکزی توانایی کنترل کامل بر مناطق مختلف کشور را نداشت، ایران‌ و بالتبع گیلان نیز دچار بی‌ثباتی شدید سیاسی و اقتصادی بود.

تهاجم سوم شهریور
حمله‌ی سوم شهریور سال ۱۳۲۰، یکی از نقاط عطف مهم در تاریخ معاصر ایران به شمار می‌رود که تحت تأثیر تحولات پیچیده‌ی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و نظامی آن زمان قرار داشت. این حمله در چارچوب تهاجم مشترک نیروهای شوروی و بریتانیا به ایران در جریان جنگ جهانی دوم صورت گرفت.

در این سال، جهان در بحبوحه‌ی جنگ جهانی دوم قرار داشت و نیروهای محور به رهبری آلمان نازی در اروپا به پیشروی ادامه می‌دادند. در این شرایط، ایران به عنوان کشوری با موقعیت استراتژیک و منابع غنی نفتی، برای هر دو جبهه‌ی متخاصم اهمیت ویژه‌ای داشت. از یک سو، شوروی و بریتانیا نیازمند حفظ مسیرهای تدارکاتی خود از طریق ایران بودند تا بتوانند در برابر پیشروی نازی‌ها مقاومت کنند؛ از سوی دیگر، نگرانی‌ها درباره‌ی احتمال تمایل رضا شاه به نزدیکی با آلمان نازی، موجب تشدید تنش‌ها میان ایران و متفقین شده بود.

پیش از حمله‌ی متفقین به ایران در شهریور ۱۳۲۰، بریتانیا و شوروی، چندین بار برای فشار بر ایران به منظور مقابله با نفوذ آلمان نازی به دولت ایران، تحت رهبری رضا شاه، هشدار و التیماتوم‌های سیاسی دادند. آن‌ها به ایران فشار آوردند که روابط خود را با آلمان نازی قطع کرده و نیروهای آلمانی را از کشور اخراج کند.

به‌دلیل تعداد کم آلمانی‌های حاضر در ایران و از جمله در بندرانزلی با توجه به این که تخمین دولت ایران حدود ۷۰۰ نفر بود که اکثر در مشاغل فنی و غیر نظامی مشغول به‌کار بودند، نگرانی‌ ازحضور آلمانی‌ها چندان واقعی نبود، اما متفقین نگران بودند که ایران به عنوان پایگاهی برای فعالیت‌های جاسوسی، تأمین منابع و حتی عملیات نظامی برای آلمان نازی تبدیل شود.

در واقع علت اصلی حمله، موقعیت استراتژیک ایران و نیاز متفقین به کمک‌رسانی به اتحاد جماهیر شوروی که در محاصره‌ی آلمانی‌ها قرار داشت از طریق زیر‌ساخت‌های ارتباطی ایران بود. چنانکه چندین ماه بعد آمریکا نیز نیروهای نظامی، مهندسی خود را برای توسعه و ساخت بخش‌هایی از راه‌آهن و جاده‌های مسیر جنوب به شمال وارد ایران کرد و از این طریق میلیون‌ها تن سلاح و مهمات و هزاران فروند هواپیما‌ی جنگی در جنوب ایران تخلیه و سپس از طریق بندرانزلی و دریای خزر و همین‌طور با کامیون برای کمک به شوروی، به باکو حمل شد.

در این میان باید توجه داشت که ایران در آن زمان با چالش‌های متعددی مواجه بود. ساختار اقتصادی کشور که عمدتاً مبتنی بر کشاورزی بود، با مشکلاتی مانند ضعف زیرساخت‌ها، نابرابری‌های اجتماعی و فشارهای خارجی دست و پنجه نرم می‌کرد. این تحولات باعث شد تا جامعه‌ی ایران در آستانه‌ی تهاجم نظامی شهریور ۱۳۲۰، در وضعیتی ناپایدار و شکننده قرار داشته باشد.

از منظر نظامی، نیروهای ایرانی به دلیل عدم آمادگی و تجهیزات مناسب، توان مقابله با ارتش‌های قدرتمند شوروی و بریتانیا را نداشتند. ارتش ایران که در مراحل اولیه‌ی توسعه خود قرار داشت، نتوانست به طور مؤثری در برابر حمله‌های هماهنگ و گسترده‌ی این دو قدرت بزرگ مقاومت کند. بدین ترتیب بندر انزلی که در این زمان بندر پهلوی نام گرفته بود، به‌عنوان یکی از نقاط استراتژیک در شمال کشور و در نزدیکی مرزهای شوروی، به سرعت توسط نیروهای ارتش سرخ تصرف شد.

لازم به ذکر است، حمله به بندر انزلی و در ادامه‌ی آن، اشغال گسترده‌تر مناطق دیگر ایران، تأثیرات عمیقی بر وضعیت داخلی کشور داشت. این تهاجم نه تنها موجب تضعیف حاکمیت رضا شاه شد، بلکه در نهایت به کناره‌گیری وی از قدرت و تبعید او انجامید.

همچنین، حضور نظامی شوروی و بریتانیا در ایران به مدت چند سال، پیامدهای مهمی در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی کشور به همراه داشت که از جمله آنها می‌توان به تحولات در روابط خارجی ایران، ظهور جنبش‌های ملی‌گرایانه و تغییرات در ساختار سیاسی کشور اشاره کرد.

مقایسه‌ی دوتهاجم صد سال اخیر روسیه به انزلی
دو تهاجم صدسال اخیر روسیه به بندرانزلی در اردیبهشت ۱۲۹۹ و سوم شهریور ۱۳۲۰ چه از نظر نظامی و چه از نظر پیامدهای سیاسی و اجتماعی، با یکدیگر، تفاوت‌ها و اشتراکاتی داشتند.
اولین حمله که با بمباران‌ سنگین کشتی‌های جنگی همراه بود، ۲۱ سال قبل از شهریور ۲۰ در اردیبهشت سال‌ ۱۲۹۹ انجام گرفته بود.

رهبر اتحاد جماهیر شوروی در تهاجم سال( ۱۲۹۹ – ۱۹۲۰ م)، «ولادیمیر لنین» بنیانگذار این جمهوری بود، در حالی که در ایران احمد شاه قاجار آخرین سال‌های سلطنت خویش و سلسله‌ی قاجار را می‌گذراند. اما هنگامی که در سوم شهریور سال ۱۳۲۰ بلشویک‌ها برای بار دوم به انزلی و ایران حمله کردند، حدود بیست‌ و یک سال از اولین حمله‌ی آنها می‌گذشت و این «ژوزف استالین» بود که رهبر شوروی شده بود .

بر خلاف شرایط این کشور در سال ۱۹۲۰ که بلشویک‌ها در جنگ داخلی بودند، اکنون کشور شوروی تا حدود زیادی تثبیت شده بود. در این زمان در ایران نیز بیست سالی می‌شد که رضا شاه بر مصدر حکومت قرار گرفته و سلسله‌ی جدید پهلوی را پایه‌گذاری کرده بود.

از نظر تاکتیک نظامی هم باید گفت، در هر دو حمله از ناوگان خزری شوروی، مستقر در دریای خزر موسوم به ناوگان ولگا- کاسپین و همچنین لشگرهای پیاده از مرزهای شمال‌غرب کشور استفاده می‌شد، که البته در حمله‌ی سوم شهریور ۱۳۲۰، علاوه بر نیروهای فوق الذکر، پوشش هوایی وسیعی هم برای شناسایی اهداف، پشتیبانی از نیروهای پیاده و بمباران شهر‌ها، توسط بمب‌افکن‌های نیروی هوایی ارتش سرخ، VVS اضافه شده بود.

درادامه باید توجه داشت از تبعات اولین تهاجم شوروی در سال ۱۲۹۹، تقویت جنبش جنگل به رهبری میرزا کوچک‌خان بود که از مدت‌ها قبل در مقابل دولت مرکزی ایران و انگلیسی‌ها مبارزه می‌کرد. نیروهای روسی از طریق کشتی‌های جنگی و قایق‌های نظامی پس از بمباران‌های ایذایی در ناحیه‌ی کپورچال به بندرانزلی رسیدند.

این نیروها عمدتاً از تفنگداران دریایی و پیاده‌نظام‌های روسی تشکیل شده بودند. آنها پس از رسیدن به بندر، در منطقه‌ی حسن‌رود پیاده شدند و ارتباط نیروهای انگلیسی حاضر در شهر را با رشت قطع کردند.

پیاده شدن نیروهای روسی در انزلی و خروج نیروهای انگلیسی از این منطقه‌، منجر به تقویت نظامی و سیاسی جنبش جنگل شد. با کمک این نیروها و تسلیحات، جنبش جنگل توانست به پیروزی‌های نظامی دست یابد و با حمایت روس‌ها، جمهوری شوروی سوسیالیستی در گیلان به رهبری «میرزا کوچک‌خان» تاسیس شد.

دولت ایران به شدت نسبت به این اقدام روسیه معترض شد، در نامه‌‌ای رسمی که از سوی شاهزاده «نصرت‌الدوله فیروز» وزیر امور خارجه وقت خطاب به جامعه‌ی ملل (پیش از تاسیس سازمان ملل) ارسال شد، وی رسماً خواستار محکومیت شوروی در حمله به بندرانزلی در ایران شد. اما به دلیل ضعف نظامی و سیاسی در آن‌زمان، ایران توان مقابله با این نیروها را نداشت و عملاً مجبور به پذیرش شرایط شد.

حمله به بندر انزلی و در ادامه‌ی آن، اشغال گسترده‌تر مناطق دیگر ایران، تأثیرات عمیقی بر وضعیت داخلی کشور داشت. این تهاجم نه تنها موجب تضعیف حاکمیت رضا شاه شد، بلکه در نهایت به کناره‌گیری وی از قدرت و تبعید او انجامید.

با اینکه ورود نیروهای شوروی در آن تاریخ ابتدا به تقویت جنبش جنگل انجامید، اما در نهایت اختلافات ایدئولوژیک بین میرزا کوچک‌خان و بلشویک‌ها باعث تضعیف این جنبش شد. در نهایت، جنبش جنگل پس از خروج نیروهای روسی و تحت فشار دولت مرکزی، شکست خورد و میرزا کوچک‌خان نیز در آذر سال ۱۳۰۰ کشته شد.

صرف نظر از نیّت میرزا در همکاری با بلشویک‌ها، در واقع حمله‌ی ۲۸ اردیبهشت سال ۱۲۹۹ به بندرانزلی و به دنبال آن حوادث گیلان، چیزی جز پیاده کردن سیاست پیشروی به شرق در راستای صدور انقلاب بلشویکی و احیای مرزهای امپراتوری تزارها توسط استالین نبود .

همانگونه که جدا شدن قسمتی از مناطق ایران و اعلام تشکیل جمهوری شورایی در گیلان، توسط میرزا کوچک‌خان جنگلی، در خرداد ماه همان سال از نتایج حمله‌ی اول شوروی به ایران بود، بیست‌و یک سال بعد نیز پس از دومین حمله‌ی شوروی، علی‌رغم پایان یافتن جنگ جهانی دوّم، برای مدت کوتاهی دو منطقه‌ی خودمختار در شمال و غرب کشور با نام حکومت خودمختار آذربایجان به رهبری «سید جعفر پیشه‌وری» و جمهوری کرد مهاباد کردستان به رهبری «قاضی محمد» با حمایت مستقیم ارتش سرخ شوروی، اعلام موجودیت کردند.

البته سرانجام با فشارهای بین‌المللی و ارجاع موضوع حضور نیروهای شوروی در ایران به سازمان ملل متحد، این کشور از ایران خارج و متعاقب آن با گسیل نیروهای نظامی ایران، این غائله ها نیز ختم و پرونده‌ی تهاجمات به ایران از طرف همسایه شمالی بسته شد.

پژوهشگر تاریخ بندرانزلی

نظرات بسته شده است.