بورسِ قُربانی یا قُربانیِ بورس

فرصت سوزی در بورس تداوم دارد

0 559

“در بازار پُررونق نابغه‌ای وجود ندارد”؛ ضرب‌المثلِ وال‌استریتی که مصداق دقیق وضعیت یک سال اخیر بورس ایران خصوصا پنج ماه ابتدای سال جاری است.

شاخص کل بورس تهران که در شروع سال جاری رقم ۵۰۰ هزار واحدی را نشان می‌داد، تا اواخر مردادماه به قله تاریخی دو میلیون و یکصدهزار واحد دست یافت. در این فاصله، جامعه بورسی خصوصا “نوسهامداران” سرمست از افزایش روزانه و پی‌درپی سرمایه خود، گوش‌شان به هیج صدای تحلیلی بدهکار نبود! جایی که کارشناسان و  فعالین حرفه‌ای فریاد می‌زدند که، کنار کلید خرید، کلید فروش هم وجود دارد! و سهام قرار نیست تا ابد روند افزایشی را طی کند، بیشتر معامله‎‌گران تازه‌کار(Novice Traders) بدون اطلاع از ساز و کار بازار بورس، و فارغ از نیّت بازیگر دولتی، صرفا به آنچه که دوست داشتند به‌دست‌آورند، می‌پرداختند!

نهایتا، آنچه که نباید می‌شد، شد؛ شاخص کل بورس از اوایل شهریورماه روند نزولی را در پیش گرفت و در کمتر از دو ماه، بیش از یک سوم از ارزش خود را از دست داد. در همین بازه زمانی کوتاه قیمت برخی شرکت‌های کوچک که طی یک سال گذشته ده‌ها برابر شده‌بود، زیان‌های بیش از ۵۰ تا ۷۰ درصدی به سهامداران خود وارد نمود، زیانی که مشخص نیست که چه زمانی و چگونه جبران خواهد شد.

این در حالی است که افزایش قیمت ارز، افزایش تورم و به طبع روند صعودی قیمت کالاها و خدمات، گزینه‌ای بهتر برای حفظ ارزش سرمایه‌های مردم که سرمایه‌شان در بازار پول(بانک) در  حال آب‌شدن بود، باقی نگذاشته بود! به فرض که اندکی چاشنی طمع را نیز به این انتخاب اضافه کرد، که باز مجوز سرزنش به ایشان وارد نیست، چرا که مشوق این انتخاب عجولانه، خود دولت بود.

قربانی‌کردن بورس

 ۹ اردیبهشت سال ۱۳۹۹ بی‌شک بعنوان یکی از به‌یادماندگارترین روزهای بازار سرمایه در یادها خواهد ماند؛ روزی که آزادسازی سهام عدالت برای نزدیک به ۵۰ میلیون نفر ایرانیان ابلاغ شد تا شاید گوشه‌ای از سفره کوچک‌شده دهک‌های پایین جامعه را پوشش دهد.

بسیاری از کارشناسان، دلایل این ریزش یا سقوط را به عواملی چون، انتظارات تورمی، افزایش قیمت اسکناس امریکایی، ورود حجم عظیم نوسهامداران، کج سلیقگی و سوءاستفاده بازیگر دولتی، و سومدیریت مدیران بازار و رفتار حقوقی‌ها نسبت می‌دهند.

ارزش سهام عدالت در زمان واگذاری برای هر ایرانی(به غیر از گروه‌های تحت پوشش کمیته امداد، بهزیستی و…) مبلغ ۵۳۲ هزار تومانی را نشان می‌داد. اما این رقم بعد از ۱۴ سال در اردیبهشت سال جاری به رقم بیش از ۷ میلیون تومانی رسید و کمتر از دو ماه بعد از آزادسازی به رقم بیش از ۲۰ میلیونی دست یافت. این چنین بود که می‌رفت تا مزه شیرین عدالت آن هم از مسیر بورس برای خصوصا دهک‌های پایینی جامعه احساس شود! اما دیری نپایید که دماسنج اقتصاد کشور، از اواخر مردادماه توان گذر از مقاومت دو میلیون و یکصدهزار واحدی را از دست داد و مسیر نزولی را در پیش گرفت. در همین فاصله کوتاه، بورس ایران بیشتر از یک سوم ارزش خود را از دست داد و هر هفته کانال‌های حمایتی خود را در نوردید تا جایی که اکنون در شروع آبان کانال مهم یک میلیون و پانصد هزار واحدی را نیز از دست داده است.

بورس ایران همچون حوضچه‌ای بود که آمادگی پذیرایی از نهنگ سرگردان و بزرگ نقدینگی کشور را نداشت؛ نه از جنبه زیرساختاری مثل هستهِ خستهِ معاملات بورس، شناوری اندک سهام، عدم کارآیی و نه از جنبه آموزش نوسهامداران.

بسیاری از کارشناسان، دلایل این ریزش یا سقوط را به عواملی چون، انتظارات تورمی، افزایش قیمت اسکناس امریکایی، ورود حجم عظیم نوسهامداران، کج سلیقگی و سوءاستفاده بازیگر دولتی، و سومدیریت مدیران بازار و رفتار حقوقی‌ها نسبت می‌دهند.

به عبارتی، بورس ایران همچون حوضچه‌ای بود که آمادگی پذیرایی از نهنگ سرگردان و بزرگ نقدینگی کشور را نداشت؛ نه از جنبه زیرساختاری مثل هستهِ خستهِ معاملات بورس، شناوری اندک سهام، عدم کارآیی و نه از جنبه آموزش نوسهامداران.

از طرف دیگر، خودِ بازار بورس که در طول ۴۳ سال گذشته هیچ گاه تا این حد مورد اقبال حاکمیت و دولت‌های مختلف قرار نگرفته بود، به یک باره در یک دوره زمانی فشرده گُل سرسبد بازارها شد. حجم تشویق و  پوشش خبری در راستای استقبال و توجه مردم به بازار بورس در یکی دو سال گذشته، بدون اغراق از کل تاریخ فعالیت ۵۰ ساله بازار بورس کشور نیز فراتر رفت.

مدت ۱۴ سال برای آماده ساختن بستر آزادسازی سهام عدالت مطمئنا، زمانی بیشتر از کافی هم بود! حداقل یک یا دو سال قبل از ابلاغ این طرح بزرگ، دولت می توانست زیرساختارهای مناسب را فراهم کند، اما این کار اولیه و ساده در کمال سهل‌انگاری انجام نشد و شائبه اینکه، بازیگر دولت صرفا به دنبال کسب سود و جبران کسری قابل توجه بودجه از جیب بورس است را قوی‌تر کرد.

خیلی ساده است؛ شهری را تصور کنید که دارای جمعیت یکصد هزار نفری است. این شهر کوچک از جذابیت‌های فراوانی برای سایر مردم برخوردار است. اما از امکان پذیرایی از جمعیت یکباره و عظیم بیست میلیون نفری برخوردار نیست. به دلایلی که گفته نمی‌شود! چند روز قبل‌تر اعلام میگردد که بزودی بیست میلیون نفر وارد این شهر می‌شوند.

حتی قبل از ورود این افراد، جنبه روانی این رویداد تاثیرش را بر افکار و رفتار مردم ساکن این شهر می‌گذارد.

چگونگی اسکان، خورد و خوراک، مهمانپذیر و رستوران، حمل و نقل داخل شهر، سایر خدمات و … هیچ کدام نسبت به این حجم یک‌باره جمعیت تناسبی ندارد. در نهایت، هیچ کدام از آن جذابیت‌های شهر مورد مثال ما به چشم نخواهد آمد و همه معترض و ناراحت از آن شهر خواهند رفت.

در اینجا، آیا خود شهر و مردم آن شهر مقصر هستند؟  ضمن اینکه،شهر و مردم سابق آن و اعتبار آن به نوعی قربانی رفتار غیرمسولانه تصمیم‌گیران شده است، خدشه‌دار شدن این اعتبار را چه کسی مسول است؟ چه کسی اعتماد دوباره به شهر و مردمش را باز خواهد گرداند؟

شاید خوشبینانه‌ترین برداشتی که بتوان از وضعیت اخیر بورس ایران داشت، بزرگ‌شدن جامعه بورسی و روشن شدن روزنه امید مطالبه‌گری یک جامعه بزرگ از جنبه اقتصادی و همچنین سیاسی باشد.

چه مشکل ضروری یا بحرانی وجود داشت که تصمیم‌گیران تمایل داشتند به این سرعت، این رویداد شکل بگیرد؟ برای رضایت مردم یا برای برون‌رفت از تبعات تصمیمات قبلی خود؟

در این هیاهوی بورسی دولتی‌ها، خودِ بازار به نوعی قربانی شد. اعتبارش، شفافیت و فرصت‌های بالقوه‌اش برای رونق تولید، جذب نقدینگی سرگردان، توسعه اقتصادی و کمک به خروج از بانک‌محوری اقتصاد کشور همه زیر سوال رفت.

مطمئنا، مدیران بازار بورس اطلاع داشتند که قرار است این حجم کد بورسی صادر شود. اما چرا از فراهم کردن ابتدایی‌ترین زیرساختارها از جمله نرم‌افزار معاملات بازار هم جاماندند؟ از خرابی و ناتوانی هسته معاملات بورس  تقریبا بیشتر فعالین این بازار در پنج ماه ابتدای سال جاری اطلاع دارند. معضلی که اجازه واردکردن سفارشات به معامله‌گران در قیمت مطلوب خود را نمی‌داد و زیان‌های قابل‌توجه‌ای را موجب شد.

افزایش مطالبه‌گری

بحران غیرضروریِ کنونی بورس از دید نوسهامداران، یا اصلاح فرسایشی از دید قدیمی‌ترها می‌توانست بدین شکل نباشد و بیشتر بعنوان یک فرصت بالقوه مورد بهره‌برداری قرار می‌گرفت که رضایت نسبی ایجاد می‌کرد. چرا که دولت و مدیران بازار، چنانچه از مرحله شعار پا فراتر می‌نهادند و از اوایل یا حداقل اواسط سال ۹۸ پذیزش شرکتها و عرضه سهام جدید را افزایش می‌دادند به گونه‌ای که به یک‌باره طرفِ تقاضا متعجب و هیجان‌زده عمل نمی‌کرد، بازار می‌توانست تا حد زیادی تعادل خود را حفظ کند. عرضه و پذیرش شرکتها از ابتدای سال جاری تنها نوش‌داروی بعد مرگ سهراب بود! جایی که اکنون، همان عرضه اولیه‌ها، به قیمت روز عرضه خود نزدیک شده‌اند.

شاید خوشبینانه‌ترین برداشتی که بتوان از وضعیت اخیر بورس ایران داشت، بزرگ‌شدن جامعه بورسی و روشن شدن روزنه امید مطالبه‌گری یک جامعه بزرگ از جنبه اقتصادی و همچنین سیاسی باشد.

جامعه بورسی بیش از ۵۰ میلیون نفری، که اگر نسبت به جمعیت کل کشور محاسبه شود، عددی بالای ۶۰ درصد را نشان میدهد. به عبارتی، اکنون از هر ۱۰ خانواده ایرانی، ۶ خانواده به نوعی درگیر بازار سرمایه هستند، فعالیت بورس را پیگیری می‌کنند و طیبعتا مطالبه‌ای در این بخش در حال شکل گرفتن است. این نسبت، تقریبا بورس ما را در جهان  در نوع خود کم رقیب میکند؛ تا جایی که می‌تواند فرصت یا تهدید جدی نه تنها برای اقتصاد بلکه تمام حوزه‌های کشور قلمداد شود.

فرصت سهام عدالت و جامعه بزرگ بورسی که می‌توانست  بازار بورس را بعنوان سکوی رشد و توسعه بخش‌های مهم کشور قلمداد کند، به نوعی هم خود و هم معامله‌گرانش قربانی رفتار و مدیریت تصمیم‌گیران و متولیان امر شد.

اما آنچه که هویداست، بازار بورس ایران، با این تعداد سهامدار دیگر همانند گذشته نخواهد شد و برای رضایت‌مندی این جامعه بزرگ و توسعه اقتصادی، سیاستمداران و متولیان امر دیگر نمی‌توانند بدون بازخواست و هزینه‌کَرد، همچون گذشته رفتار و گفتارهای غیرمسولانه به نمایش بگذارند.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.