سبز تویی که سرخ می‌خواهمت

0 396

پریا رحیمی / مجله زنان امروز شماره ۳۹-

تا امروز بحث‌های زیادی در باب مبدأ ویروس کرونا در گرفته است. عده‌ای بر این باورند که این ویروس یا مستقیماً منشأ حیوانی داشته یا دست‌کم با وساطت حیوان به انسان منتقل شده است، گروهی نیز قویاً کرونا را ساخته و پرداختۀ آزمایشگاهی در ووهان می‌دانند و آن را ساز و برگ جنگی ـ حملۀ بیولوژیک دولت چین ـ تلقی می‌کنند. خواه اول بار این ویروس جانکاه از ظرف غذا سربرآورده باشد، خواه از پالپ و بالون آزمایشگاه، باید بپذیریم دستپختی انسانی است و به راستی حمله‌ای بیولوژیکی که گرچه این بار از ووهان چین اما ممکن است فردا انواع ۲۰ و ۲۱ و ۲۲ و… آن از هر جای دیگر امپراتوری سرمایه داری سر برکشد. آنچنان که آبای آن همچون آنفولانزای خوکی و آنفولانزای مرغی و ابولا و سارس و مرس و… از امریکا و عربستان و افریقا برخاستند. اینکه ترامپ کرونا را ویروس چینی می‌خواند و ماکرون از استعاره‌های جنگی برای توصیف کرونا و مقابله با آن بهره می‌گیرد چرخاندن انگشت اتهام به هر سویی مگر به سمت متهم.

خوشمان بیاید یا نه این ویروس و همۀ دیگر بحران‌های زیست محیطی محصولات سرمایه‌داری هستند، نظامی که اساس آن و انباشت و در نتیجه مصرف محیط زیست است. سرمایه داری که از آغاز با انباشت اولیه و تصاحب زمین آغاز شد تا امروز سعی داشته هر چه بیشتر کرۀ زمین ـ این دارایی همگانی ـ را خصوصی سازد. نباید فراموش کرد میل غایی سرمایه داری غلبۀ ارزش مبادله‌ای بر ارزش مصرفی است. از این رو سرمایه داری هر چه بیشتر منابع طبیعی را از مالکیت عمومی خارج و در قبال کسب سود (ارزش مبادله‌ای) به بخش خصوصی واگذار می‌کند.

میل به مصرف منابع زیست محیطی، خصوصی سازی آن و عطش سیری ناپذیر برای کالایی سازی موجد استفادۀ بیش از حد از طبیعت و خارج کردن آن از نظم طبیعی‌اش شده است. مارکس توجهش به مسائل زیست محیطی را ذیل نظریۀ گسست به خود مطرح می‌کند، آنجا که اظهار می‌دارد سرمایه‌داری میان متابولیسم اجتماعی و متابولیسم طبیعت گسستی می‌اندازد. به بیان دیگر کار تولیدی انسان و به تبع آن دستکاری روز افزون سرمایه‌داری در طبیعت متابولیسم طبیعی محیط زیست را بر هم می‌زند و در نهایت این ثروت عمومی، که متعلق به همۀ نسل‌های همۀ اعصار است، به مصرف صرف چرخۀ سرسام‌آور تولید کالا در می‌آید و در سودای سود بیشتر به تدریج خصوصی و کمیاب می‌شود.

سرمایه داران در این وانفسا این باور را هژمونیک می‌سازند که منابع طبیعی لایزال و بیکران هستند. این گونه است که آنها مصرف بی امان خود را مشروع می‌کنند. در قدم بعدی آنها کرونا را ویروسی چینی و توطئۀ زردپوست‌ها می‌خوانند، چوبی لای چرخ اقتصاد دیگر کشورهای راقی. خیر، کرونا انگلی نیست که به جان تناور اقتصاد افتاده باشد، بل ویروسی است که از تن نزار و عفن سرمایه داری برخاسته. کرونا بیش از آنکه بحرانی زیست محیطی باشد مولود سرمایه‌داری بحران زده است. سرمایه داری که از ۲۰۰۸ تا امروز کمر راست نکرده و هر ساله به بحرانی گرفتار و از همان بحران به نحوی به پا خواسته است.

کووید ۱۹ در حال عجین شدن با نظام سرمایه داری است، کارخانجات صنعت مد و پوشاک با طراحی لباس‌هایی با ماست و مزین به آرم‌های فندی و گوچی از این بحران نیز فرصت و سودآوری ساخته‌اند. بحران کرونا فرصتی به سرمایه‌داران بخشیده تا از مخارج و دغدغۀ جمعیت ضعیف‌تر و آسیب‌پذیر خلاصی یابند. از همین روست که فرمان می‌آید از شنبه جامعه به کار و فعالیت «عادی» خود بازگردد. همان گونه که ترامپ آرزو می‌کرد از عید پاک تجارت به وضعیت «عادی» برگردد. این سعی زوری در عادی‌سازی بحران و بیتابی دولت‌ها در قبال قرنطینه روی دیگر استقبالشان از نوعی داروینیسم اجتماعی است. بریتانیا که دیرتر از همه زیر بار قرنطینه رفت طرح «سه مرد فرزانه» را در بیمارستان‌های خود اجرا می‌کند که به موجب آن در صورت کمبود تخت و امکانات درمانی سه پزشک حاذق وکیل‌اند تنها آن فرد بیماری را که خود تشخیص می‌دهند پذیرش کنند. به این ترتیب، چرخش خط تولید مهم‌تر از ادامه چرخۀ حیات مردم می‌شود خصوصاً حالا که دولت‌ها مجبورند نه تنها از سود خود بگذرند بلکه وادار شده‌اند در خزانه‌شان به نفع عموم دست ببرند.

می‌گویند ویروس کرونا همه گیر است یعنی نه وزیر و کارگر می‌شناسند، نه زن و مرد، و نه پیر و جوان. پاندمی‌ها بزرگترین ردیه بر این قول‌اند که ظلم بالسویه عین عدل است. پاندمی‌ها بر نابرابری‌ها و بی عدالتی‌ها نور بیشتری می‌تابانند و ضربه پذیرترین اقشار و افراد جامعه را شناسایی می‌کنند. ظلم بالسویۀ کرونا ستم مضاعفی است بر زنان، سالمندان، بیماران، کارگران و همۀ گروه‌های اجتماعی و اقشار و طبقات فرودست و در حاشیه. در کنار تمامی استعاره‌هایی که این ویروس را انتقام طبیعت می‌دانند، می‌توان آن را به زلزله‌ای چند ریشتری تشبیه کرد که نه تنها شکاف متابولیک مارکسی را به روشنی نشانگر شده بلکه همۀ گسل‌های ایدئولوژیک ساختار فعلی را نیز ژرف‌تر کرده است.

ژیژک معتقد است ایدئولوژی راوی جامعه‌ای آرمانی است که اساساً نمی‌تواند در واقعیت وجود داشته باشد. ایدئولوژی رویابینی اجتماعی است در باب جامعه‌ای موهوم و توپر، جامعه‌ای بی هیچ خدشه و شکاف. به باور ژیژک، سوژه دارای گسست و زخم برداشتگی ذاتی است که تبعاً به جامعه تسری می‌یابد. پس ایدئولوژی می‌کوشد تا این فقدان ذاتی سوژه و خلاء اجتماع را با ملائی ساختگی جایگزین کند. از نظر او، نقد جامعه و گذر از فانتزی جمعی با شناسایی ستیز‌ه‌ای ممکن می‌شود که ایدئولوژی برای پر کردن شکاف درونی سوژه و اجتماع دست و پا کرده است. اکنون شاهدیم که زلزلۀ کرونا تمامی مغاک‌ها و شکاف‌های پیشینی جامعه را، ایدئولوژی سعی در پوشش گذاری‌شان داشت، فراخ تر و عریان تر کرده است. کووید ۱۹ بحرانی است که تمامی بحران‌های از پیش موجود جامعه را بحرانی‌تر کرده، بیش از همه وضعیت بحرانی زنان در اجتماع را!

در ایام قرنطینه و شیوع این بیماری، آمار خشونت خانگی علیه زنان در اکثر کشورها افزایش چشمگیر داشته است. به موجب تقسیم جنسیتی کار، عمدۀ کارهای شستشو و ضدعفونی بر عهدۀ زنان است و این مسئولیت تازه‌ای است که برای همۀ وظایف باز تولیدی قبلی زنان افزوده شده است. بسیاری از زنان شاغل حالا خود عهده دار وظایف مراقبتی نهادهای اجتماعی دیگر شده اند و مجبورند در خانه به تعلیم و تربیت فرزندان، مراقبت از سالمندان و… بپردازند. زنانی که شماری از مشغله‌های باز تولیدی را به نیروی کار مزد بگیر محول کرده بودند حالا باید، در کنار دورکاری و انجام وظایف کار تولیدی‌شان، به جای کارگران نظافت‌چی و پرستار و مربی خود درگیر این امور شوند.

از سوی دیگر بیشتر مشاغل مراقبتی (همچون پرستاری) بر عهدۀ زنان است. زنان خط اول مبارزه و مقابله با کرونا هستند. زنان صاحبان بسیاری از مشاغل روزمزدند، بیشینۀ کارگران خانگی، آشپزهای آشپزخانه‌ها کارگران تولیدی‌ها. این زنان در ایام کرونا نه تنها امنیت شغلی ندارند بلکه همان اندک عایدی‌شان نیز قطع شده است. در رأس بیشتر خانواده‌های تک والد مادران حضور دارند که با این کاهش و قطعی حقوق‌ها معاش شان لخت تامین می‌شود. اکثر مشاغل غیررسمی زنانه هستند، اغلب، این زنان نیازمندند که به خدمت کارفرمایانی در می‌آیند که حاضر به پرداخت حقوق مصوب وزارت کار و استخدام رسمی آنها نیستند. از این رو بسیاری از این زنان یا مجبور به ادامۀ کار خود در وضعیت پاندمی‌اند و یا بی هیچ برخورداری از چتر حمایتی دولت از شغل خود برکنار شده‌اند. دستفروشان مترو، زنانی که در منزل سبزی، مربا و دیگر مواد خوراکی تهیه می‌کنند، کارگران منازل و کارگرانی دیگر از شمار انبوه زنانی هستند که در این ایام یا جانشان را با کارش تاخت زده‌اند و یا به خیل بیکاران پیوسته‌اند.

این تقسیم جنسیتی کار که زنان را در مشاغل ناامن، کم‌درآمد و بی منزلت مشغول داشته حاصل بده بستان و تبانی این دو نظام هیرارشیک مردسالاری و سرمایه داری است. نظام‌هایی که زنان در هر دوی آنها قعرنشین‌اند. طرفه آنکه این هردو نظام دشمنان واحد محیط زیست نیز هستند. اینکه جامعه به ساخت فعلی خود نظم یافته برآیند ترجیحات ایدئولوژی مردسالار و سرمایه داری است. ایدئولوژی، که با بحران زیست محیطی خود، موقعیت فرودست و تحت ظلم زنان را گرچه بحرانی‌تر اما عیان‌تر نیز ساخته است. اینجا همان مخرج مشترکی است که لزوم همکاری دوجانبۀ جنبش زنان با جنبش زیست محیطی را تعیین می‌کند.

فریزر، باتاچاریا و آروتزا در «یادداشت‌هایی برای مانیفست فمینیستی» می‌گویند: «فمینیسم ما فمینیست سوسیالیست زیست‌بوم گراست که در مخالفت با تخریب زمین توسط سرمایه مبارزه می‌کند.» به راستی جنبش زنان همگام و همسنگر تمامی جنبش‌های دیگری است که از مواهب ساختار فعلی بی بهره اند، نظمی که موجب انقیاد و فرودستی همۀ آنها شده است.

کار ویژۀ جنبش فمینیستی و جنبش زیست محیطی شناسایی این زمین مشاع است، این سنگر مشترک مبارزه با در نظرگیری سرمایه داری و مردم سالاری به عنوان دشمنان هم پیمان. تا اینجا نشان دادیم که چگونه سرمایه داری، با تقسیم جنسیتی کار و تخصیص کار باز تولیدی به زنان و کار تولیدی به مردان، و با تخریب محیط زیست به نفع سرمایه و تولید بیشتر، عدوی هر دو جنبش است. اما مردسالاری چگونه می‌تواند دشمن مشترک هر دو جنبش باشد؟ چگونه مردسالاری می‌تواند به بحران محیط زیست دامن زند؟

کانت از جمله کسانی بود که زنان را با حیوانیت و حسیت همبسته می‌دانست. این باوری ریشه‌دار در تاریخ اندیشه است که زنان را موجودیتی صرفاً مادی و وابسته به عینیات فرض می‌گیرد. دوگانه سازی دکارتی، در مقابل، مردان را دارای قوۀ تعقل و با اندیشه ورزی همبسته می‌داند. با این ترجیح تاریخی، زن به ورطۀ حیوانات (عاری از قوۀ ناطقه) فرو می‌غلتد و به جسمانیتی تقلیل می‌یابد که می‌توان از آن کام جست و، فراتر، بر آن فائق شد، همانطور که بر دیگر عناصر طبیعت. چریس کرامری زنان را گروه ساکت می‌خواند. گویی این گروه ساکته اجتماعی زبان بریده‌اند! چطور است اگر حیوانات را نیز گروه ساکت بدانیم. گروهی که زبان و موجودیت دارد اما در نظم نمادین فعلی، در ساخت مردسالار کنونی، صدا/جایگاه ندارد. آدورنو در اخلاق صغیر می‌گوید کشتار جمعی تنها با حیوان انگاری جمعیتی (این رمۀ انسانی) ممکن می‌شود، اینکه به چشمان قربانی زل بزنی و بی هیچ ترحم بگویی او سر آخر حیوانی بیش نیست و مستوجب مرگ است. آدورنو با بهره‌گیری از این استعاره یکی از شروط حقیقت را صدا بخشیدن به رنج می‌داند!

کارول جی. آدامز در کتاب کلاسیک خود، اقتصاد جنسی گوشت، نمونه‌هایی از گفتار عرضه می‌کند که تسلط مردان بر هر دو گروه زنان و حیوانات را در ساخت زبان مفصل بندی می‌کنند. مثلا بسیاری از زنانی که مورد تجاوز و خشونت مردان قرار می‌گیرند خود را چون «یک تکه گوشت» در دست متجاوز یا ضارب توصیف می‌کنند. اینجا گوشت به حیوان بودن زنان ارجاع ندارد بلکه خشونت مردانه دلالت می‌کند. شاید بتوانیم اصطلاح پلنگ را نمونه‌ای وطنی ببینیم از این کارکرد و مردسالارانۀ زبان که سعی دارد میان زنی زیبا یا زنی که از حیث جنسی برانگیزاننده است با حیوانات توازی برقرار کند. آدامز ضمن تایید بر گیاهخواری به منزلۀ جلوه‌ای پررنگ از مبارزۀ فمینیستی زیست‌محیطی اقدام به تحلیل محتوای کتاب‌های آموزشی می‌کند و نشان می‌دهد که باربیکیو و کباب کردن گوشت اموری مردانه تصور شده اند. و مطالعۀ تصاویر پورنوگرافیک نشانگر آن‌اند که در این صنعت زنان با ابزارآلاتی چون زنجیر، قلاده، افسار، شلاق، طناب، دم و گوش خرگوش تجسمی حیوانی یافته‌اند.

مثله سازی شاهد دیگری است از پورنوگرافی که می‌توان آن را با عمل قصاب در سلاخ‌خانه همانند دانست. تصاویر پورنوگرافیک با نگاه خیرۀ مردانه، با تقلیل بدن زن به اندام‌ها، جسم زن را مثله می‌کند و سوژگی و معنای هستی شناختی آن را از بین می‌برد. درست مانند قصابی که با شرحه شرحه کردن مردار حیوان آن را به گوشت، قسمی مادۀ خوراکی، بدل می‌کند. قصاب حیوان را با سلاخی از جامعۀ حیوانی جدا می‌کند. لفظ گوشت دارای مرجعی غایب است. گوشت با همه آن ترفند‌های مزه دار کردن به سادگی فقط یک خوراکی است و نه چیزی به منزلۀ جسد حیوانی که نیست شده و سپس مهیای مصرف شده است. مردسالاری (با همدستی سرمایه داری) می‌کوشد که بر هر دوی بدن زنان و حیوانات تسلط یابد و قدرت باز تولیدی این بدن‌ها را کنترل کند. بی جهت نیست که پیشگامان حق رأی زنان پیشگامان اشاعۀ حفظ محیط زیست و گیاه خواری نیز بوده‌اند.

بازگردیم به زمین مشترک و توصیۀ فمینیست‌های ۹۹ درصدی برای اتحاد دو جنبش. بازگردیم به بحران مراقبت و رابطۀ تولید و بازتولید. زندگی در قرنطینه نشان داد آن مشاغل پست و دون پایه‌ای که از کمترین منزلت و دستمزد برخوردار بودند و ضروری‌ترین مشاغل در جوامع امروزند. در دوره‌ای که به آسانی بسیاری از مشاغل موقتاً تعطیل شدند و بسیاری از حقوق بگیران بلندپایه آسودگی در خانه‌هایشان لمیده‌اند، این صاحبان مشاغل باز تولیدی و مراقبتی ـ زنان ـ هستند که عناصر حذف ناشدنی اجتماع‌اند. امروز شاهدیم و تجربه می‌کنیم که چه راحت می‌توان از مصرف و تولید بسیاری از کالاها فاکتور گرفت در حالی که به هیچ وجه نمی‌توان از خدمات مراقبتی (بهداشت و درمان، خوراک و آشپزی، آموزش و پرورش) بی بهره ماند. کرونا کلیت سلسله مراتب سرمایه‌داری را که به شکل مردسالارانه نظم و نسق یافته بی اعتبار کرده است.

تفکیک جنسیتی کار زنان را در بازتولید و در مشاغل مراقبتی مشغول داشته و مردان را در مشاغل پردرآمد تولیدی. و اکنون کرونا تشت رسوایی سرمایه‌داری را از بوم انداخته است و با الاهم فالاهم کردن موقعیت‌های شغلی نشان داده که ضروری ترین و ارزشمندترین کارها ـ مشاغلی که به هیچ عنوان قادر به چشم‌پوشی از آنها نیستیم ـ چگونه تا امروز کم منزلت ترین و کم درآمدترین مشاغل جامعه بوده‌اند. سرمایه‌داری با اشاعۀ این باور که وظایف باز تولیدی و مراقبتی اغلب فضیلت‌هایی عملی هستند که بی چشمداشت و از سر عشق وظیفه ادا می‌شوند می‌کوشد تا کارگران این حوزۀ سنتاً زنانه را هر چه بیشتر استثمار کند و آنها را از سهم واقعی شان از اقتصاد بی‌بهره سازد. تقسیم جنسیتی کار از کار باز تولیدی زنان در خانه در ازای هیچ جیره و مواجب سود می‌برد و با واسپاری کار مراقبتی به زنان در بازار کار تولیدی با پست سازی این دست مشاغل نیروی کار زنان (و همچنین مردان) را استثمار می‌کند.

حال که دریافتیم باید سلسله مراتب مردسالارانۀ سرمایه‌داری را وارونه کرد، باید در مقابل عادی سازی وضعیت بایستیم نباید در آرزو و انتظار روزهای پیش از کاربران بنشینیم. نباید هم قول با سرمایه داران بکوشیم تا به زندگی عادی برگردیم. پس از کرونا دیگر هیچ چیز عادی نیست، هیچ چیز مانند پیش از آن نیست و نباید باشد. نباید گذاشت این بحران نیز به خورد سرمایه‌داری منعطف، به خورد جامعۀ مصرفی برود. باید از این زلزله که کثافت اعماق سرمایه‌داری و مردسالاری را عق زده و به رو آورده بهره جست. این زلزله شکاف ایدئولوژی سرمایه داری را به رغم همۀ وصله پینه‌ها گشوده است. فرصت کرونا به ما آموخت که کشمکش جامعۀ سرمایه داری میان ساختار نظام یافتۀ فعلی با زنان و همۀ صاحبان مشاغل مراقبتی و بازتولید‌ای است که در نظم موجود جایگاهی ندارند.

بحران کرونا نیست، بحران سرمایه‌داری چاله دهانی است که از بیماری نیز کالایی شیک با مارک شنل می‌سازد. سیستمی که عدالت را قربانی تنازع بقا ساخته؛ آشویتس و خفگی بی یا با ماسک ادامه دارد! زنان نیز باید هم قول با فعالان محیط زیست فریاد برآورند «تغییر سیستم و نه تغییر آب و هوا». تغییر سیستمی حریص که میل به مصرف و استثمار طبیعت دارد و البته میل به مصرف و استثمار زنان!

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.