نه این صُلبِ بی‌طراوت!

شرحی بر یک تصویر

0 260
عکاس: رضا زارعی-مسیر قله خرو نرو از روستای آریم

شاید کسی مانند یک کوهنورد در دل کوهستان این روزها نتواند حس ترسناک تغییر آب‌وهوا را لمس کند وقتی در انتهای آذر با این دماهای غیرقابل باور، حس کوهنوردی در بهار را داری و آنچه در کوه می‌بینی، نه سبزۀ بهاران است و نه برف زمستان است، چیزی شبیه برزخ. ناباورانه است ولی رفت‌و‌آمد در طبیعت و لمس جزئیات آن چیزی قوی‌تر از آنچه که فرض می‌شود را جلوی چشمان به نمایش می‌گذارد. همه چیز درهم است تمام پارادایم‌ها و الگوهای جغرافیایی موجود در ذهن ما  در حال متلاشی شدن. با گذری در طبیعت با دیدن گل‌هایی چون پامچال، بنفشه و نگون‌سار در انتهای آذر، نه تنها لبخند بر لبت نمی‌نشیند تامل می‌کنی و به ابهام در چهره طبیعت نگاه می‌کنی. گل‌ها ترانه شادی نمی‌خوانند! دیدن سنجاقک در آخر ماه آذر ۱۴۰۲، شاید آخرین تیر ترکش در این میان بود، تا این متن نوشته شود.

تالاب‌ها و دریاچه‌های خشک، چشمه‌‌هایی که یا کم‌آب شده‌اند یا خشک. چک‌چک چشمه‌‌های بی‌رمق از کم‌آبی، صدای ترسناک خشکی، صدای بی‌صدا. رُخ بی‌برف کوهستان، دل هیچ کوهنوردی را شاد نمی‌کند. باید ترسید، وقتی که کوه خشک است، نمی‌توانی نادیده بگیری آنچه پیرامونت می‌گذرد تو در میان همان مردمان در پایین‌دست در شهرهایی که هنوز تبِ جیره‌بندی مثل همدان به تنشان نخورده زندگی می‌کنی، می‌هراسی از آنچه سال بعد باید دید. ما هر سال می‌ترسیم می‌دانیم سال دیگر روزهای سخت‌تری در پیش است. چون زندانی با دستان بسته و منتظر مرگ! باید جنگید باید جنگید. هر چند سخت  است برای مردمی از جنگِ آب‌وهوایی صحبت کردن که درگیر بی‌شمار مسائل حل نشده زیست‌محیطی هستند. پسماند، آلودگی هوا، مرگ‌و‌میر در اثر تصادف و سرطان، دریاچه خشک شده اورمیه، فرسایش خاک ۵ برابری از میانگین جهانی، بیابان‌زایی و… . نایی نمانده است، یاد حرفهای علی مصفا آدم می‌افتد. مردمی که از بوی آلودگی و پسماند نفس‌شان به شماره افتاده‌ را نمی‌توان از مردن در اثر گرما ترساند. ما زخم خورده‌ایم، نه اما بی‌گناه، چه به شکل دولتمرد چه به شکل فردی عادی، همه در به وجود آمدن این سرنوشت شریکیم. فقط تنها چیزی که این وسط وجود دارد سهم هرکدام از این وضعیت. وضعیت بی وضعیتی! ای کاش سهم ما در مقابله به آن اما مشخص بود، سهم ما حتی در این جنگ مشخص نیست.

نظم دنیا بهم خورده است و این تنها در داده‌های سازمان‌های جهانی و داخلی نیست که نشان از شکسته شدن رکوردهای دمایی در سال اخیر را می‌دهد. درحالی‌که دبیرکل سازمان ملل از شروع دورۀ جوشش جهانی و پایان دوره گرم شدن جهانی نام برد، بسیاری از ایستگاه‌های هواشناسی ایران رکوردهای خود را زده‌اند و گرمایش بیشتری را ثبت کرده‌اند با اختلاف بسیار. فقط در فرودگاه رشت میزان گرمایش حدود ۵ درجه بیشتر بود. خیلی بیشتر از اتفاقاتی که پیش‌بینی می‌شود.

پیاده و در دامان طبیعت فارغ از جغرافیای شهرها، شرایط گویایی اتفاقاتی است که از یک سقوط مشخص نشان دارد به همین سادگی، خیلی ساده‌تر از آن‌چیزی که فکر می‌کنیم بحران کنار ما است داعشِ خشکیدگی و نه خشک‌سالی که خود خشک‌سالی هم نشان از دوره‌هایی دارد که روال طبیعت بهم می‌خورد.  پس تداوم این خشک‌سالی‌ها ما را به سوی خشکی برده است. نه خیلی سیاه نه خیلی سفید.حتی اگر بارش‌های نابهنگام آخر فصل زمستان بخواهد تَوهم رفتن بحران را از سر وا کند، این گرماهای مشخص زمستانه و این بارش‌های نابهنگام، تازه اگر ببارد یقه ما را خواهد گرفت. فلات ایران تشنه بوده است اما در طی قرون زندگی در این بیابان، دل در گروی برف کوه‌ها داشت و خلاقیت ایرانی در سازگاری و برداشت از آن. از  سیستم قنات گرفته تا آب انبار و فرهنگ مصرف آب که دل خودش تقدس برایش قائل بود و صرفه‌جویی از سجایای اخلاقی بود. امروزه اما هیچکدام نیست! نه برفی مانده است نه خلاقیتی در سازگاری. هرکس هرجور که خواست زندگی می‌کند و این درست آنچیزی است که این فلات خشک به آن نیاز ندارد! استخر شنا در ویلاهای کوهستانی آیینه ای از زندگی بر مبنای میل شخصی در آزادترین کشور دنیا است. امروزه آچه که در دل کوهستان‌های ایران در حال وقوع است شکننده باورهای جغرافیایی و آب‌وهوایی ما است‌ و متاسفانه تمامی این اتفاقات در جغرافیایی رخ می‌دهد که سال‌ها بی‌مهری به طبیعت‌اش هر لحظه امکان تبدیل شدن شرایط را به بحران دارد. بحران، بحران. در اینجا مدتها است که واژگان یا مبتذل شده‌اند یا بی‌معنی. حتی کلمه بحران و مدیریت آن. اتفاقی همین بغل شهرها و روستاهای محل زندگی ما دارد می‌افتد در‌حالی‌که زندگی ما را نشانه رفته است. خشکی و گرمای بی‌سابقه زمستان‌های هیچ خوب نیست. این شاید خطرناک‌ترین بخش مساله تغییر آب‌وهوا برای ایران باشد. چون سدهای طبیعی ما را هدف قرار داده آب انبارهای طبیعی ایران، کوه‌ها هستند. بی‌برف، نه طراوتی مانده و نه حس حیات. بی‌برف، کوه‌ها چون چاهِ خشکی هستند که صدای افتادن دلو در ته آن، صدای خشک صلب را به دهانه انعکاس می‌دهد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.