پهلوی اول؛ چگونه رشت ـ انزلی طلایه‌دار مدرانیزاسیون شدند

چالش‌های توسعه نیافتگی شرق و غرب گیلان در آخرین اثر ناصر عظیمی

1 1,130

کتاب: تاریخ گیلان (از برآمدن سردارسپه تا برافتادن رضاشاه)

نویسنده: ناصر عظیمی

نشر: ایلیا (به سفارش حوزه هنری گیلان)

قیمت: ۸۰۰ هزار ریال/ ۵۰۵ ص

سال: ۱۳۹۹

شمارگان:۱۰۰۰ نسخه

کتاب تاریخ گیلان عصر پهلوی اول، به واقع جلد سوم از پژوهش‌های گسترده در جغرافیا و تاریخ گیلان است که «ناصر عظیمی»، محقق و مورخ نامدار این سرزمین، سال هاست آن را در دست بررسی دارد. اثری سترگ، کم و بیش جامع و کوششی جانکاه از چگونگی تغییرات و تحولات جامعه گیلان قرون گذشته که تاکنون منبع و مرجع معتبری نداشته است. به روایت شفاف تری، پژوهشگران، محققان و البته علاقمندان تاریخ گیلان تا به امروز دانش و داده‌های پراکنده و نه چندان معتبری از این سرزمین داشته‌اند که با انتشار این مجموعه آثار، محققان می‌توانند به روایت‌های مستند و معتبرتری تکیه کنند.

ناصر عظیمی

کمتر مورخی همچون عظیمی در گیلان طی دهه‌های گذشته از متن و لایه‌های مختلف، داده‌ها و روایت‌های تاریخی، یافته‌ها و قرائت‌های جدیدی استخراج کرده و آن را به انتشار عموم رسانده است. چه آنکه فهمی از روابط و مسایل پیچیده و تو در توی مردمان اعصار گذشته، نیازمند ژرف نگری یک پژوهش تاریخی است که سال‌های متمادی در متن آن بزیید و زندگی کند.

تبیین سیر زنجیره وار رویدادها، بیش از آنکه در ابتدا نیاز به مورخ چیره دستی داشته باشد نیازمند یک روایتگریست که می‌بایست روایت مردمان اعصار کهن را به زبان امروزی بیان می‌کرد تا از این مجاری، مورخان و پژوهشگران به مدد همین روایت‌ها و داده ها، تاریخ یکپارچه‌ای را به جامعه خود ارائه دهند. چنین روایتی اگرچه جست و گریخته تاکنون از درون کتب، نشریات قدیم و خاطرات سینه به سینه نقل می‌شد اما تاریخ را یکپارچه و یکدست نمی‌کرد. به همین جهت سیر پراکنده رخدادها چون توالی و ترتیب حاکمان، سلسله‌ها و دوره‌ها را مرور نمی‌کرد، خواننده اهل تاریخ هم خاطرات پراکنده و مبهمی از گذشته در یادها داشت. در نتیجه، یک انبوهی از روایت‌ها و داده‌های تاریخ، بی آنکه به قصد گشایش گره‌ای و حل معضل تاریخی بکار آید، بیشتر یک گمگشتگی و بی سامانی را در یادها نظام‌مند می‌کرد که به ندرت یافته و گشایشی از آن بدست می‌آمد.

از سوی دیگر، کمتر مورخی همچون عظیمی در گیلان طی دهه‌های گذشته از متن و لایه‌های مختلف، داده‌ها و روایت‌های تاریخی، یافته‌ها و قرائت‌های جدیدی استخراج کرده و آن را به انتشار عموم رسانده است. فهمی از روابط و مسایل پیچیده و تو در توی مردمان اعصار گذشته که برای دریافت واقعیت‌ها دچار خلاهایی است، نیازمند ژرف نگری یک پژوهش تاریخی است که سال‌های متمادی در متن آن بزیید و زندگی کند.

به نظرم، ناصر عظیمی، برای چند و چون لایه‌های مختلف تاریخ پهلوی، اینچنین مشتاقانه و کاوشگرانه در این کتاب زیسته است. خاصه آنکه، اهل تاریخ به درستی می‌داند که در عصر پهلوی، مخصوصا پهلوی دوم [که اتفاقا چندان دور نمی‌نماید]، کمتر روایت‌های یکدست و گشایش گری از تاریخ گیلان برجای مانده است که بتوان از آن به رویکرد و جهان بینی مشخصی از سیاست‌ها و راهبردهای آن دوره دست یافت. به همین جهت، عبارت “سترگ” و “جانکاه” کمترین واژه ایست برای چنین محققی که سال‌های متمادی صرف تحقیق و تجسس کرده است و برشی از تاریخ این سرزمین را به روی برگ‌هایی آورده که گویی صحنه‌ای از یک فیلم داستانی بلند از زندگی پیشینیان را در منظر مخاطب روایت می‌کند.

کتاب تاریخ گیلان پهلوی اول، در پنج فصل به تاریخ تحولات سیاسی، تحولات اقتصادی، تحولات زیربنایی(حمل و نقل)، تحولات جمعیتی و توسعه شهری و تحولات آموزشی و فرهنگی پرداخته است که کم و بیش مربوط به سال‌های ۱۳۰۰ـ۱۳۲۰ خورشیدی یعنی مشتمل بر برآمدن رضاشاه و حاکمیت ۱۶ ساله او در ایران است. نویسنده پیرامون سال‌های دو دهه اول خورشیدی در کنار روایت گری، به داده‌هایی پرداخته که از یک طرف کوشش بلیغی است برای احیای یک تاریخ از یاد رفته و تازه کردن سیر رویدادها و از سوی دیگر، چارچوب‌ها و استوانه‌های فکریی در این اثر پی ریزی کرده که این دوره را از طریق آن تبیین کند.

این چارچوب‌ها در غالب ۱۸ تز، فرض یا بعضا گزاره در مقدمه کتاب مطرح شده که اگرچه در فصول پنجگانه کتاب کمتر به آن توجه شده اما نویسنده، نتیجه پژوهش خود را از دریچه آن نگریسته است.

برخی از این فروض در حکم استوانه‌های این پژوهش است و نشان می‌دهد نویسنده در بخش بخش تاریخ و رویدادها چگونه رشته‌های در هم تنیده‌ای از وقایع را در ذهن خود ترسیم کرده تا به یک تز یا گزاره دقیقی دست یابد.

به رغم ظرافت و عمقی که نویسنده در تعیین تزهای هیجده گانه کتاب از خود بروز داده اما به نظرم مهمترین تز کتاب در این مفهوم نهفته است که مدرنیزاسیون عصر پهلوی اول تنها در دو شهر رشت و بندر انزلی تجسم یافته است. چه آنکه، مسیر جاده انزلی ـ قزوین ـ تهران، دست کم تا اواسط دهه‌ی دوم ۱۳۰۰ خورشیدی، تنها راه شوسه‌ی بود که از پایتخت ایران به یک بندر ایرانی متصل می‌شد.

پیاده روی اسکله انزلی ـ اوایل عصر رضاشاه ـ عکس: آنتوان سورگین

یکی از آن فروض، مجموعه دوره بیست ساله پهلوی اول را ناشی از چهار جریان فکری می‌داند که بازیگران اصلی این دوره‌اند: ۱ـ نهاد مدرن دولتی ۲ـ نیروهای مشروطه خواه ۳ـ فرقه کمونیست ۴ـ جریان مشروعه خواهان که همان روحانیونی بودند که در مشروطه مخالف مشروطه خواهان سکولار بودند. اهمیت این فرض چنان محسوس است که رد پای آن در جای جای کتاب به چشم می‌خورد؛ دست کم در تحولات سیاسی و رخدادهایی همچون وقایع و کشمکش‌های پس از مشروطه، انتخابات ششمین دوره مجلس شورای ملی، نزاع و اختلاف در مسیر خیابان سپه و احداث ساختمان بلدیه شهر رشت کم و بیش می‌توان چنین ردی را پی گرفت. مخصوصا آنکه نویسنده، در ذهن خواننده، علایم و نشانه‌هایی را می‌کارد که چگونه تاریخ و تحولات این دوره را دنبال کند.

از فروض و تزهای تعیین کننده دیگر این کتاب، می‌توان به اثرپذیری مواضع نخبگان محلی از کشمکش‌ها و رقابت‌های سیاسی دولت شوروی و انگلیس بر سر منافع خود در گیلان، نقش بلامنازع تیپ مستقل شمال در اوان حکومت رضاشاه، تفوق سینما و تئاتر بر ادبیات این دوره، ظهور هسته کوچکی از سرمایه داری در شهرهای رشت و انزلی، نقش آفرینی سکولارها اعم از دولتی‌ها و غیردولتی‌ها در این دوره را می‌توان از بنیان‌ها و پایه‌های اصلی این کتاب دانست. ثقل و اهمیت این چارچوب‌ها در این اثر، آنچنان تمایزبخش است که آشکارا نویسنده را از یک روایتگر صرف به تئوری پرداز تاریخی مبدل می‌سازد.

با اینهمه، به رغم ظرافت و عمقی که نویسنده در تعیین تزهای هجده گانه کتاب از خود بروز داده اما به نظرم مهمترین تز کتاب در این مفهوم نهفته است که مدرنیزاسیون عصر پهلوی اول تنها در دو شهر رشت و بندر انزلی تجسم یافته است. چه آنکه، مسیر جاده انزلی ـ قزوین ـ تهران، دست کم تا اواسط دهه‌ی دوم ۱۳۰۰ خورشیدی، تنها راه شوسه‌ی بود که از پایتخت ایران به یک بندر ایرانی متصل می‌شد.

به رغم آن، کتاب تاریخ گیلان عصر پهلوی اول، نسبت به دیگر کتب مشابه این دوره، یافته‌های منحصر بفرد و خیره کننده‌ی دارد. بازخوانی دقیق و موشکافی جایگاه مقتدرانه فرمانده هان تیپ مستقل شمال ـ سرهنگ محمدحسین آیرم و فضل الله زاهدی ـ قبل و اوان دوره رضاشاه و حکمرانی رضا افشار (۱۳۰۷ـ۱۳۰۹) به عنوان اولین حکمران‌های عصر پهلوی اول و نیز یک مهره سیاسی مرموز در نهضت جنگل، ماجرای جنجال برانگیز احداث خیابان سپه [پهلوی بعدی] و مخالفت شیخ باقر رسولی، ماجرای عبرت آموز سیدجلال چمنی از یاران سابق میرزا کوچک جنگلی، شرح و بسط جریان “نهضت اقتصاد” پس از استقرار دولت کمونیستی شوروی، تاسیس کارخانه گونی بافی در ناصریه رشت، داستان چای و پایان تراژیک زندگی کاشف السلطنه و مسیو ژرژ پرتیوا و ابراهیم مهدوی، سرنوشت مدرسه موسیقی رشت و نقش کم بدیل ابوالحسن خان صبا، چگونگی احداث جاده انزلی ـ قزوین، تاسیس پل سفید رود و تاثیر آن در رشد اقتصاد شرق گیلان، ماجرای احداث پل غازیان در انزلی و پل عراق و صیقلان در رشت از جمله تازه‌های تاریخ معاصر گیلان است که کمتر درباره آن سخن گفته شده است.

از راست: رحیم صفاری (شاعر و مترجم) جهانگیر سرتیپ پور و وجیهه الله اشجعی اسالمی

نویسنده کتاب نمی‌گوید جهانگیر سرتیپ پور نویسنده قهار، ترانه سرا پرآوازه و شهردار سال‌های ملی شدن صنعت نفت در رشت و نماینده دوره‌های ۲۲ و ۲۳ مجلس شورای ملی است. اوست که زمانی از یاران جنگل بوده و زمانی در حمایت از میرزا کوچک جنگلی از سوی کمونیست‌های جنگل، محکوم به اعدام شده و بعدها از سوی انگلیسی‌ها خانه و آشیانه اش به آتش کشیده شده است.

اما کتاب، نقصان و شاید غفلت‌هایی نیز دارد. از جمله اینکه در باب جریان کشت چای و داستان کاشف السلطنه تربتی و تلاش‌های او، وقتی ریاست این سازمان به دست ابراهیم خان مهدوی می‌رسد و رشد معجزه آسای چای در شرق گیلان روی می‌دهد، نویسنده نمی‌گوید ابراهیم مهدوی پیش از این و حتی پس از این، چه سوابقی داشته است؟ آیا از فرزندان یا وابستگان امین الضرب (خانواده مهدوی‌های بعدی) بوده که مدتی در اطراف لاهیجان به تجارت برنج و در رشت به تجارت ابریشم مشغول بوده‌اند؟ آیا ابراهیم مهدوی همان وزیر کشاورزی دولت‌های رزم آراء و شریف امامی در سال‌های پهلوی دوم است که زمانی از صاحبان سرمایه در صنعت کشاورزی ایران و بعدها استاندار مازندران و خوزستان شده بود؟ ما هیچگونه اطلاعی از سوابق قبل و بعد او نمی‌دانیم. تنها می‌دانیم او طی کمتر از ۹ سال کشت چای را از ۳۰۰ به رقم خیره کننده ۶ هزار هکتار رسانده است.

غفلت دیگر نویسنده از معرفی دقیق جهانگیر سرتیپ پور بود که به رغم آنکه در فصول مختلف و رویدادهای متعدد از آثار و اظهارات او بهره گرفته اما به خواننده جوان تاریخ گیلان نمی‌گوید وقتی جهانگیر سرتیپ پور در بزنگاه‌ها و حوادث سیاسی، جایگاه تعیین کننده‌ای در مناسبات قدرت داشته و گاه رأی و حکمش فصل الخطاب جناح‌های سیاسی و اجتماعی بوده از چه پیشینه‌ای برخوردار بوده است؟ نویسنده کتاب نمی‌گوید جهانگیر سرتیپ پور نویسنده قهار، ترانه سرا پرآوازه و شهردار سال‌های ملی شدن صنعت نفت در رشت و نماینده دوره‌های ۲۲ و ۲۳ مجلس شورای ملی است. اوست که زمانی از یاران جنگل بوده و زمانی در حمایت از میرزا کوچک جنگلی از سوی کمونیست‌های جنگل، محکوم به اعدام شده و بعدها از سوی انگلیسی‌ها خانه و آشیانه اش به آتش کشیده شده است.

بنابراین، داده‌ها و سوابقی از سرتیپ پور می‌توانست فرایند باورپذیری روایت‌های تاریخی از گیلان را برای خواننده علاقمند تسهیل و البته اشتهای هر خواننده‌ای را افزایش دهد.

همچنین، نویسنده به رغم آنکه به نحو ماهرانه‌ای در بازشناسی صنایع از اسناد دوره پهلوی بهره گرفته است اما توقع و اشتهای خواننده را نادیده می‌گیرد. انتظار این بود که دست کم، نویسنده، صنایع نوظهور گیلان را در این دوره بیشتر شناسایی کرده و اجمالا نقش آن را در نوسانات رشد اقتصاد گیلان دوره رضاشاه بیشتر واکاوی نماید. او اگرچه از کارخانه گونی بافی ناصریه روایت دست اولی ارائه می‌دهد اما کمتر از کم و کیف دیگر صنایع گیلان سخن می‌گوید. صنایعی که آثار و دستاورد آن هنوز در خاطره‌های معمرین این سرزمین سینه به سینه نقل می‌شود.

از سوی دیگر، به رغم آنکه، بنیان و توسعه صنعت ابریشم بافی در گیلان مربوط به اواخر سال‌های قرن هیجدهم و نوزدهم میلادی بود اما شرح افول و اضمحلال این صنعت در سال‌های حاکمیت رضاشاه، می‌توانست به جذابیت کتاب و اعتبار آن منزلت بیشتری ببخشد. صنعتی که در گیلان تبلور و ماهیت ذاتی داشت و چنانچه با چرخش‌های بازار جهانی مواجه نمی‌شد شاید هنوز هم می‌توانست نقش بلامنازعی در مناسبات اقتصادی ایفا کند.

خطوط منظم کشتیرانی مسافری و تجاری این دوره در بنادر پیربازار، انزلی و آستارا از جمله نکاتی است که نویسنده کمتر به آن اعتنا کرده است. حال آنکه، تجارت دریایی در قرون گذشته یکی از مهمترین بخش‌های اقتصاد کلان گیلان بود که جز ترافیک بار از حیث واردات و صادرات، منشا پیدایش مظاهر مدرنیته ایرانی نیز محسوب می‌شد. با این حال، به رغم آنکه پس از حاکمیت بلشویک‌ها و استقرار نظام کمونیستی، آثار این بخش از مراودات اقتصادی به تدریج کم رنگ شد و رضاشاه به تدریج اتکای خود را از سرمایه داری روسی و انگلیسی محدود و به صنایع و بورژوازی صنعتی بومی معطوف کرد اما هنوز بخش عمده‌ای از مردمان کناره ساحلی گیلان، از این طریق ارتزاق می‌کردند.

نویسنده در بخش تحولات آموزشی ـ فرهنگی نیز، به درستی جریان‌ها و گروه‌هایی را بازخوانی می‌کند که اکنون پس از ۹۰ سال، جامعه فرهنگی، تشنه دانستن آن است. جمعیت فرهنگ، جمعیت نشر معارف گیلان، جمعیت مجمع پیک سعادت نسوان…. در دهه اول حکومت رضاشاه از جمله جریان‌های پیشرو فرهنگی گیلان بود که بخشی از جامعه نخبه، اینان را برای سال‌ها سرمشق و الگوی خویش می‌دانستند. اینک پس از ۹۰ سال، خواننده دلبسته به تاریخ می‌خواهد بداند فرخنده نویدی، پریرخ نویدی، شوکت روستا، فروز فروزی، سکینه شبرنگ و ده‌ها تن دیگر در مجمع پیک سعادت نسوان از چه پیشینه و سابقه‌ای برخودار بوده و در آن سال‌های خفقان به چه موضوعاتی می‌اندیشیدند؟

در آغاز کتاب، نویسنده صادقانه و آشکارا، جهت گیری پژوهش خود را برملا می‌کند که مبدا مدرنیزاسیون گیلان [اگر نگوییم ایران] قلمرو بندر انزلی ـ رشت است و بی هیچ بغض و کینه ای، شرق و غرب گیلان، از این حیث، دست کم در پهلوی اول به رغم دیرینگی شرق گیلان و خاستگاه جنگلی‌ها در غرب گیلان ـ وجاهت و منزلت منطقه‌ای قابل اتکایی ندارند.

با اینهمه نمی‌توان این تمایز و مزیت برجسته را در این کتاب کتمان کرد که نویسنده در بخش‌هایی از کتاب برای فهم دقیق و مستند یک رخداد یا سیر یک جریان اقتصادی، فرهنگی چه وسواس و دغدغه‌هایی از خود بروز داده است. از بخش‌های مربوط به چگونگی آبیاری مزارع شرق و غرب گیلان، داستان پرفرازونشیب کشت چای، اراده همگانی کارگزاران ملی و دولتی فرهنگ برای تاسیس کتابخانه ملی، آمار آموزش کمی و کیفی تحصیل دختران در عصر رضاشاهی و ترویج دانش عمومی برای ارتقا جایگاه زنان، ماجرای مدرسه موسیقی یا همان صنایع ظریفه و مکتبی که علینقی خان وزیری به همراه ابوالحسن صبا در رشت پایه گذاری کرد تا یافته‌های نکته بینانه و کشف و شهودی که در محل تامین بودجه مجله و خط مشی اساسنامه جمعیت فرهنگ و الگوبرداری آن از شرکت علمیه فرهنگ سلیمان میرزا، مشی سیاسی و مرام اجتماعی روشنک نوعدوست و ماجرای ابهام آمیز تاسیس اولین سینمای رشت تنها بخشی از ظرفیت‌های تاریخی است که نویسنده در این کتاب فراهم کرده است والا کتاب از حیث رویکرد و چارچوب‌های فکری و علمی چنان مرزهای تاریخ نگاری محلی و منطقه‌ای را تغییر داده است که با برگ‌های نخست آن می‌توان به دغدغه‌ها و چشم‌انداز وسیع او پی برد.

خلاصه کلام اینکه، شاید در چشم‌انداز وسیعی که نویسنده برای خوانندگان کتاب ترسیم کرده، دو نکته مهم در این اثر نهفته باشد که نویسنده را در جایگاه پژوهشگران ممتاز تاریخ معاصر گیلان می‌نشاند.

یکی آنکه، نویسنده تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گیلان را در بستر تحولات ملی و گاه جهانی دنبال می‌کند و می‌بینیم که او در بسیاری از رخدادها از جمله تشکیل ارتش ملی و جایگاه تیپ مستقل شمال در گیلان و روابط و معادلات سیاسی ایران ـ شوروی به نگاه کلان تری توجه دارد. بنابراین در دام بومی گرایی صرف نمی‌افتد و در صورت نیاز به رصدهای جهانی رخدادها هم، نیم نگاهی دارد. به تعبیر دیگر، او داده‌های پژوهش خود را محدود به جغرافیای منطقه نکرده و گاه بخشی از تحولات محلی و منطقه‌ای را از منظر متغیرهای جهانی تعقیب کرده است. دوم و نکته مهمتر اینکه، در آغاز کتاب، نویسنده صادقانه و آشکارا، جهت گیری پژوهش خود را برملا می‌کند که مبدا مدرنیزاسیون گیلان [اگر نگوییم ایران] قلمرو بندر انزلی ـ رشت است و بی هیچ بغض و کینه ای، شرق و غرب گیلان، از این حیث، دست کم در پهلوی اول به رغم دیرینگی شرق گیلان و خاستگاه جنگلی‌ها در غرب گیلان ـ وجاهت و منزلت منطقه‌ای قابل اتکایی ندارند. بنابراین، او تحولات و رشد سریع شهرنشینی این منطقه از کشور را نقشه راه خود کرده و در جای جای کتاب مومنانه بدان پایبند است.

 

1 نظر
  1. محمود انتظاری می گوید

    نویسنده مقاله مرقوم فرمودند :
    >> خطوط منظم کشتیرانی مسافری و تجاری این دوره در بنادر پیربازار، انزلی و آستارا >>

    باید توجه داشته باشند که پیربازار در هیچ زمان بندر نبوده و ردپای تاریخی از ورود کشتی به آن نیست
    تنها ورود کرجی های بادبانی پارویی به آن وجود دارد
    علتش عمق تالاب درمسیر انزلی به آن بوده

    متاسفانه این اشتباه در خیلی از مقالات به چشم میخورد
    حداقل از زمان ناصرالدین شاه ، تصاویری از انزلی و پیربازار داریم

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.