از سالاری تا زارع؛وقتی که «ایده‌های اجرایی» به «رویاهای موهوم» بدل شدند

ره آورد رفت و آمد نمایندگان عالی دولت به گیلان برای توسعه‌ی استان؛

0 481

بخش اول _ آمد و شد استانداران

آنچه که همیشه محل بحث بسیاری از صاحب‌نظران سیاست استان بوده است، مساله‌ی انتخاب استاندار برای استان مهمی مثل گیلان با ظرفیت‌های طبیعی قابل توجه است. تاکید بر بومی بودن استاندار، تلاش برای همخوانی حزبی او با سیاست‌های وقت حاکم بر دستگاه‌های اجرایی و نظارتی و سایر فیلترهای موجود همواره سنگ محک مهمی مثل «شناخت ظرفیت منطقه‌ای» را به حاشیه برده است. در شرایطی که استانداران با لقب‌هایی مثل «معتدل و متدین» و «جوانترین» معارفه می‌شدند گیلان از نبود یک رهبر اجرایی کاربلد که نگاهش به سیاست، نگاهی بلندمدت باشد، رنج می‌برد و هنوز هم رنج می‌برد. بخشی از این گزارش به بررسی روند مطرح شدن نام ارسلان زارع استاندار فعلی گیلان برای تصدی استانداری گیلان می‌پردازد:

ارسلان زارع، قسمتی از پازلی بود که مصطفی سالاری از بوشهر جمع کرد و در گیلان چید تا با یکی دو تغییر و نشاندن چند تکه‌ی دیگر، تیم سیاسی‌اش را تکمیل کند و برای روزهای بهتری در سپهر سیاسی ایران، به دل واقعه برود. تابستان ۹۶ وقتی سالاری به گیلان آمد و با تکرار جمله‌ی «از دیار رییس علی دلواری به دیار میرزا کوچک خان آمده‌ام» در دل سیاستمداران گیلانی راه باز ‌کرد، لقب پر طمطراق «جوانترین استاندار کشور» هم پسوندی بود که به مذاق بسیاری خوش می‌آمد؛ همه گمان می‌کردند آمدن سالاری پورسانتی است که دولت به گیلان اعطا کرده است تا به نوعی مشارکت بالای این استان در انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم را جبران کند. در ابتدا به نظر می‌رسید سالاری و تیمش از یک استان حیاتی در جنوب کشور به یک استان حیاتی در شمال کشور کوچ کرده‌اند تا سر و سامانی به وضع آشفته‌ی گیلان بدهند. انتظاری که چندان درست از آب در نیامد و سالاری آمده بود تا برود، و برای پرواز به سمت تهران، گیلان فرودگاه خوبی به نظر می‌رسید.

بسیاری از نیروهای سیاسی استان ‌کوشیدند بهترین گزینه‌های مد نظرشان را برای استانداری گیلان تقدیم وزارت کشور کنند؛ فارغ از آنکه در وزارتخانه‌ی روحانی و جلسات هیات دولت معادله زودتر از این‌ها حل شده بود و ارسلان زارع، معاون سیاسی – امنیتی مصطفی سالاری در استانداری گیلان نظر مجموعه‌ی هیات دولت را به خود جلب کرده بود. گویی تیغ سالاری در میان دولتی‌ها آنقدر می‌بُرید که بتواند برای رفتنش به تهران نایب خود در گیلان را هم به تخت بنشاند و تکه‌های پازلش را در شمال و مرکز پراکنده کند.

انتظارها درست از آب درآمد. سالاریِ جوان برای تصاحب یکی از وزارتخانه‌های روحانی خیز برداشته بود اما در آشوب آن روزهای دولت روحانی راهش به سازمان تامین اجتماعی کج شد و از گیلان رفت. سالاری استاندار باسیاستی بود؛ خوب می‌دانست چطور باید چهره‌ای اسطوره‌ای را که از او ساخته بودند جلا دهد و پایش را محکم‌تر کند؛ او هر روز صبح از سه راه استانداری در خیابان حافظ تا ساختمان استانداری گیلان را پیاده طی می‌کرد، برای نماز عید فطر به روستاهای دورافتاده می‌رفت و با دست‌هایی در پشت به میان بازاریان رشت می‌رفت تا دولت معتدل روحانی را خوشنام‌تر کند و بخت آقای نوبخت هم جلایی بخورد و نوتر شود، چون به هر حال سالاری برای آن روزهای گیلان پورسانت بود و هیچکس نمی‌توانست نقش محمدباقر نوبخت را در این انتخاب را نادیده بگیرد.

زارع در سایه‌ی استاندار جوان

 ۲۱ ماه حضور سالاری در استانداری گیلان حسابی قامت او را برافراشته کرده بود و انتصاب زنان و مدیران مرد جوان در سمت‌های حیاتی، جای پای بسیاری را زیر چتر سالاری محکم کرد. اما در تمام این ۲۱ ماه مردی در سایه‌ی سالاری مخفی شده بود که کسی گمان نمی‌کرد روزی جانشین سالاری شود. معاون سیاسی – امنیتی مصطفی سالاری که از فرمانداری دشتستان به گیلان آمد آنقدر بی حاشیه بود که صدایش هرگز نمی‌توانست دیوار بلند معروفیت سالاری را درنوردد. بعد از کوچ سالاری به سازمان تامین اجتماعی بسیاری از نیروهای سیاسی استان ‌کوشیدند بهترین گزینه‌های مد نظرشان را برای استانداری گیلان تقدیم وزارت کشور کنند؛ فارغ از آنکه در وزارتخانه‌ی روحانی و جلسات هیات دولت معادله زودتر از این‌ها حل شده بود و ارسلان زارع، معاون سیاسی – امنیتی مصطفی سالاری در استانداری گیلان نظر مجموعه‌ی هیات دولت را به خود جلب کرده بود. گویی تیغ سالاری در میان دولتی‌ها آنقدر می‌بُرید که بتواند برای رفتنش به تهران نایب خود در گیلان را هم به تخت بنشاند و تکه‌های پازلش را در شمال و مرکز پراکنده کند.

مردی خوش‌اخلاق اما بدون کاریزمای سیاسی

 با تفویض قدرت به ارسلان زارع روزهای دیگری در تاریخ سیاسی گیلان آغاز شد؛ از سویی سیل سوگ‌نامه ها در رثای رفتن سالاری تمام نمی‌شد و از سوی دیگر زارع نایب برحقی برای آنان که دل در گرو سالاری بسته بودند به حساب می‌آمد. فارغ از آنکه زارع نه آنقدر باهوش بود که مثل سالاری شخصیت سیاسی برای خود بسازد و نه آقدر کاریزما داشت که بتواند نیروهای اجرایی استان را برای حرکت به سوی توسعه‌‌ی استان بسیج کند. منصوبان سالاری، منصوبان زارع هم شدند و فرماندهی زارع در واقع با همان تاکتیک سالاری اداره می‌شد تا مشتاقان استاندار جوان، مشتاق او نیز باشند.

زارع دو بحران بزرگ را از سر گذراند؛ برف زمستان ۹۸ و شیوع کرونا در اواخر همین سال بیش از پیش نشان داد که زارع هرگز در قد و قامت یک استاندار برای استان مهمی همچون گیلان نیست. وقتی پس از بحران برف و بسته شدن راه‌های استان، بهراد ذاکری عضو شورای شهر رشت به انتقاد از زارع برخاست، آرام آرام بر همگان مسجل شد که از دیگ زارع قرار نیست آبی برای استان پرآب گیلان بجوشد. ذاکری در آن جلسه شورای شهر در انتقاد به عملکرد دولت روحانی گفت: «چرا یک نفر را فقط به خاطر اینکه خوش‌اخلاق است در استانداری استان مهمی همچون گیلان منصوب می‌کنند تا فقط چندین سانتی متر برف کل استان را زمین‌گیر کند.»

اما تیغ استاندار نمی‌بُرد

 شاید بدشانسی‌ ارسلان زارع این بود که یکی از استان‌های درگیر کرونا در موج اول این بیماری گیلان بود. استانی که هنوز از پوستین خوش‌رنگ و لعابی که سالاری به تنش دوخته بود، سرخوش بود و البته زارع هم گمان نمی‌کرد آب راکد دوران ریاستش بر دستگاه‌های اجرایی گیلان اینگونه با موج نخست کویید ۱۹ در هم بیاشوبد.

توسعه‌ی کلان گیلان با تکیه بر کشاورزی، دریا و صادرات سال‌هاست که از یک ایده‌ی اجرایی به یک رویای موهوم تبدیل شده است. استانی که می‌توانست با برندسازی محصولات بومی‌اش سهم بسیاری در تغذیه‌ی بازارهای کشور و منطقه داشته باشد، اکنون آهسته آهسته به تماشای مرگ برندهای اندکش نیز می‌نشیند.

از چهارم اسفندماه ۹۸ اوج‌گیری کرونا در گیلان همانا و آجر به آجر فروریختن حریم امن زارع در استانداری گیلان همانا؛ وقتی شبکه‌ی بهداشت و درمان برای نخستین بار در طول سالیان گذشته با کمبودهایش مواجه شد و زارع اخلاق‌مدار تر از آن بود که خطاب به پاستور نامه‌ی بحرانی بنویسد و ضعف زیرساخت‌های درمانی استان را فریاد بزند. وقتی که مسافرت‌ها به گیلان، نفس تک تک شهرستان‌ها را چیده بود و تمام مصوبات زارع در ستاد استانی مبارزه با کرونا توسط رئسایش در پاستور وتو می‌شد و وقتی روابط عمومی استانداری گیلان به هر دری می‌زد تا رسانه‌ها و منتقدان در آن شرایط حیاتی هوای زارع را داشته باشند و کمتر به وی فشار بیاورند، زارع احتمالا دستی به کتِ گشاد استانداری‌اش کشیده و پی برده بود که او نمی‌تواند آینده‌ای داشته باشد که مثل آینده‌ی سالاری به سمت مناصب بالاتر حاکمیتی نیل کند. او که حتی نمی‌توانست از فرمانداران منصوبش در برابر انتقادات بالادستی‌ها دفاع کند در به در به دنبال سایه‌ای می‌گشت تا در حریم آن در امان بماند.

محبان، منتقد می‌شوند

با فروریختن صورت اسطوره‌ای زارع بسیاری از نیروهای سیاسی استان که تا دیروز از محبان زارع بودند و انفعالش را به حساب عاقبت‌اندیشی‌ اش می‌گذاشتند، به منتقدان سرسختش تبدیل شدند. زارع وقتی دید نمی‌تواند در قامت یک استاندار قد راست کند زیر شولای دیگران خزید و تلاش کرد لبخند مهربانانه‌اش را نثار همه کند؛ همین شد که بسیاری از نیروهای سیاسی استان که همچنان بر طبل اصلاح‌طلبی – اصولگرایی می‌کوبیدند او را به همفکری با نمایندگان اصولگرای مجلس متهم کرده و مدعی شدند او برای به دست آوردن موقعیت در دولت بعدی درحال مدارا با اصولگرایان است. انتقاداتی که هیچکدام لبخند از لب زارع نگرفت و او با رضایتی که هیچکس نمی‌دانست از کجا می‌آورد، در کار مدیریت استان سایه‌نشین شد، در سایه رفت و در سایه کار کرد تا این رضایت و مدارا مخدوش نشود.

بخش دوم _ گیلان و رویای دیرینه‌اش

تقریبا سرنوشتی که استان گیلان در تمام دولت‌های اخیر به آن دچار بود، در دولت روحانی و استانداری نجفی، سالاری و زارع هم تکرار شد. استانی که با همه‌ی منابع و ظرفیت‌های سرشارش به خود می‌پیچید تا دستی از غیب بیرون بیاید و چرخ شکسته‌ی صادرات را دوباره راه بیندازد، ناامید از این تغییر قربانی سیاست‌ها شد. هیچکدام از استاندارانی که هیات‌های دولت یازدهم و دوازدهم به نام گیلان از قرعه درآوردند توجهی به ظرفیت‌های جغرافیایی این استان نداشتند.

شاید آن‌ها این ظرفیت‌ها را نمی‌شناختند و در زمان‌های کوتاهی که در گیلان سکونت داشتند امکان فراگیری همه‌ی آن‌ها ممکن نبود. البته نباید از یاد برد که عمده‌ی مشاوران ایشان نیز توجهی به طرح‌های توسعه‌ای بلند مدت نداشته و ندارند و بیشتر در پی آنند تا در «کمترین» زمان ممکن، «دهان‌ پرکن ترین» برنامه را تدوین و اجرا کنند.

توسعه‌ی کلان گیلان با تکیه بر کشاورزی، دریا و صادرات سال‌هاست که از یک ایده‌ی اجرایی به یک رویای موهوم تبدیل شده است. استانی که می‌توانست با برندسازی محصولات بومی‌اش سهم بسیاری در تغذیه‌ی بازارهای کشور و منطقه داشته باشد، اکنون آهسته آهسته به تماشای مرگ برندهای اندکش نیز می‌نشیند.

برخی از صاحب‌نظران حوزه اقتصاد کشاورزی معتقدند درحال حاضر هزینه‌ی کشت برنج و درآمد حاصل از آن در گیلان به صرفه نیست. با این وجود می‌بینیم که هیچکدام از استانداران این دولت برنامه‌ای عملی برای توسعه‌ی کشاورزی گیلان نداشته‌اند و رشد روزافزون مهاجرت روستاییان به شهرها و فروش زمین‌های روستایی به غیربومیان اقتصاد استان را بیش از پیش با بحران مواجه کرده است.

برخی دیگر نیز معتقدند اقلیم گیلان می‌تواند پذیرای پرورش بسیاری از انواع گیاهان دارویی باشد که قیمت یک کیلو از آن‌ها تا ۴۰ برابر قیمت یک کیلو برنج است. با این وجود به نظر نمی‌رسد وقتی که نمی‌توان ظرفیت بالفعلی مانند کاشت برنج و چای را به بهره‌وری رساند، بتوان بر تولید محصولات جدید نیز تمرکز کرد.

با این وجود تا نیروهای اجتماعی در استان گیلان نتوانند به اجماعی برای پیشبرد امور برسند و تا دولت در سطح استان قصد نداشته باشد ظرفیت‌های جغرافیایی گیلان را واکاوی کند نمی‌توان حرفی از توسعه‌ی اقتصادی زد. اقتصاد بومی، کشاورزی بومی، و بال و پر دادن به تولیدات منطقه‌ای با تکیه بر فرهنگ بومی مساله‌ای است که تقریبا همیشه مورد غفلت قرار گرفته است. تا زمانی که رفت و آمد استانداران به گیلان را تنها بازی‌های سیاسی رقم بزند و تا وقتی که مشاوران استانداری تنها طرح‌هایی را تدوین کنند که خوش‌آمد دولت مرکزی باشد و برگ زرینی در کارنامه‌ی کوتاه‌مدت استانداران، گیلان نمی‌تواند طعم توسعه‌ی بومی با تکیه بر ظرفیت‌های بومی را بچشد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.