اَمی گیلان

جستاری در باب روز زبان مادری

0 201

طرح هر مساله‌ای در این روزها بسیار دشوار است و نوشتار را بین شمشیر دولبه‌ قرار می‌دهد. با تمام این تفاسیر، گمان می‌کنم چاره‌ی کار، خاموشی و گذشتن از مصائب کوچک و بزرگ نیست. نگارنده مصمم است سریالی از کتابت را برای ثبت در تاریخ بر جای نهد تا هر یک از این قطعات متنوع در نهایت، قصه‌ی ما را به انحای مختلف روایت کند تا یادمان نرود هر یک از ما به کدام نسبیت، نقشی از این کژی و عقب‌ماندگی را ترسیم می‌کنیم. سوء مدیریت در تمام ابعادش آن‌چنان عریان است که یکایک ما در نان و سفره و ارتزاق خود شاهدیم و معلوم نیست التهاب این ابرتورم و مطالبات ملت تا کجا ما را خواهد کشاند.

اما در این مقال؛

طبعاً سکونت در مراکز استان‌ها به ویژه در عصر جدید، مشمول امتیازات بهتر و بیشتری نسبت به ساکنین سایر شهرستان‌های همان استان به وجود آورده است، مصداق این ادعا در زمینه‌های آموزشی، امکانات فرهنگی، مراکز خرید، رستوران‌ها و تفرج‌گاه‌های کوتاه مدت و امثالهم موجد اهمیت است. اما چراییِ این داستان و مضراتش زمانی آشکار خواهد شد که سکونت در این مراکز استانی در پدیدارشناسیِ رفتاریِ افراد هویدا گردد و افراد، مزیتی برای سکونت در آن اقلیم برای خود قائل گردند. در این‌جا روی سخن با رشت و واژه‌ی نوبنیاد «رشتوند» است که در دل خود شکافی بین شهرستان‌های استان، ایجاد کرده است. شاید مخاطب نوعی بدبینی را در این سطور تصور نماید اما در طرح بحث یک مساله‌ی رفتار انسانی، ضرورتی انکارناپذیر وجود داشته تا به جامعه‌شناسی چنین موضوعاتی بپردازد و از دل دانشگاه‌های ناکارآمد ما (البته با توجه به محدودیت-ها)، که می‌بایست به چنین دغدغه‌هایی بپردازند، راهکاری عائد ما نخواهد شد. لابلای همین مضمون همواره منازعه‌ای بین زبان یا گویش بودن گیلکی، ادعای غیراصولی جناب جکتاجی مبنی بر زبان معیار بودن گیلکی رشتی در گذشته و خانۀ فرهنگی که خانۀ عده‌ای خاص است و تحت تملک همین افراد فعالیت می‌کند، نشانه‌هایی از دامن زدن به نوعی تبعیض و یا تناقض را گواهی می‌دهد. مقصودم این نیست که افراد مذکور نقش مستقیمی در پیدایش رشتوند داشته‌اند اما ظاهراً هیچ نشانه‌ای برای رد و طرد این واژه‌های «ضد وحدت» در عملکردشان دیده نشده است. از حیث قدمت و سبقه، رشت از شهرهایی هم‌چون فومن و لاهیجان در مراتب پایین‌تری قرار دارد و اصلاً این موارد چه اهمیتی جز، ایجاد شکاف بین غرب یا شرق گیلان، گویش‌های متنوع گیلکی و تالشی و گالشی و غیره دارد. اگر این سخن را بی‌راه‌ ندانیم، بیش از پیش به اهمیت موضوع پی برده تا ضمن تضارب آرا به دنبال وحدت بیش‌تری در تمام امور باشیم.

یادم است در گذشته، مرحوم نوزاد مجری برنامه‌ای بود که در اواخر عمرشان در محفلی برای رونمایی از یک کتاب با مضمون گیلکی برگزار می‌شد، ملتمسانه از حضار خواست تا در هر برنامه‌ی فرهنگی دست یکی از نوجوانان اقوام خود را گرفته و به چنین محافلی بیاورند تا کوششی برای مانوس شدن آن نوجوان و زنده ماندن حیات فرهنگی گیلان و زبان(یا گویش) آن باشد، اما بنا بر هر دلیلی، بسیاری از اصحاب فرهنگ، تواناییِ جذب چنین نیروهایی را نداشتند و طبق روال، عده‌ای مشخص و مسن در حداقل نفرات ممکن، گردهم می‌آیند و مانعی برای رواج تکثیر رشتوندی نشدند. آن‌چه پیداست، تعمدی در خلق چنین واژگانی برای ایجاد گسل در دهه‌ی اخیر در میان است تا واژه‌ها رنگ قدسی‌سازی به خود گرفته و اصل گفت‌و‌شنود را به محاق بسپارد.

حال، ما کجای این قصه هستیم، پاسخ آن را با صداقت در خلوت خود زمزمه کنیم.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.