احکام جدید هنرمندان و استنکاف کنندگان از حجاب اجباری به تازگی اعلام شده است. از شست و شوی مردگان گرفته تا مراجعهی هفتگی به روانشناس و تاییدیه او برای درمان. روانشناس باید بداند مشکلی بیماری که به جای شال و روسری کلاه بر سر میگذارد چیست؟ و پس از تشخیص برای وی دارو و درمان بنویسد. از آنطرف فرد بیمار با مردهشوری و دیدار مداوم با مردگان، میتواند بزه کلاه بر سر گذاری را فراموش کرده و به عقل جمعی بازگردد؛ یعنی بازگشت به روسری گذاری به جای کلاه گذاری.
من نمیدانم مردهشویان عزیز و محترم صنف و دستهای دارند که به این امر اعتراض کنند یا نه؟ اما قطعا روانپزشکان و روانشناسان تشکلی دارند. تشکلی که میتواند به این احکام صادره اعتراض کند. به احکامی که روانشناس را نه به عنوان روان درمانگر که همچون بازوی کنترل جمعی شناخته و از وی میخواهد به مداوای بیماران کلاه به سر بپردازد. آیا روانشناسی که افراد صاحب اختیار برای نوع پوشش را بیمار مینامد خود موجودی سالم و در صحت عقلی است؟ اگر در یک سیستم دستورمحور باشد بله او در شرایط تصمیمگیری برای تخصصی که برای آن تحصیل کرده و آموزش دیده نیست. همانطور که تست غربالگری سلامت جنین و اعلام آمار کودکان معلول جزو تخلفات است.
از سوی دیگر وقوع خبرهایی مبنی بر برخورد با شهروندان و یا فساد اداری و اختلاس و این آخری ریا و تزویر برخی متولیان صاحب کرسی مدیریتی به روح و روان دسته جمعی ما آسیب زده است. به گونهای که با هیچ داروی اثر بخش و توصیه طبیب و همراهی روانشناس قابل بهبود نیست.
حال با وضعیت فعلی همه ما عقل سلیم از دست دادگان و جنون جمعی دچار شوندگان در مقابل واعظان شهر چه باید کنیم؟ هیچ.
در یکی از احکام صادره ابداعی یکی از همین منتسبان به جرم در گزینههای آخر مجازات، نوشته شده است، بزهکار محکوم به خواندن کتابی و رو نویسی و خلاص نویسی از آن است. چه خوب. اگر جزو عالمان دین بودم مجرم را به خواندن نهج البلاغه که معمولا زندانیان سابق به خواندن آن تشویق میشدند توصیه میکردم. اما حالا که مراجع صادرکننده حتی از نام بردن چه نوع کتابی؟ خصوصا نهج البلاغه هم ابا دارند، توصیهام به محکومان، مطالعه کتاب «گزارش یک آدم ربایی» است. خواندن آن برای محبوسان و دربندها و گروگانگرفتهگان فکری و روحی و بازنویسی خلاصه آن برای ارایه به مراجع ذیصلاح میتواند اندکی از آنچه بر روزگارمان رفته است را بازگویی کند.