کوچک خان جهنمی

0 715

این روزها، دست کم گیلان و رشت را نگاه نکنید که بازار روضه خوانان و آخوندها برای گرم کردن مجالس عزا بی رونق شده و در کمتر مجلسی می‌شود حضور آنان را مشاهده کرد. روزگاری بدون حضور یک آخوند، مجلس سوم و هفتم و چهلم یک عزیز از دست رفته اساسا شدنی نبود.

دوست روحانی دارم که علیرغم لطف و محبت همیشگی او سالیان سال، بسیار کم می‌بینمش و فقط از راه دور خبرش را دارم. او زمانی مدیر یکی از بزرگترین مدارس شهر رشت بود و من معلم همان مدرسه.

 دوستی ما با دعوا شروع شد. جوانی و تندی از سوی من و پختگی گذشت و محبت از سوی او. اما وقتی زمانه به تو فرصتی بدهد که بدون حب و بغض طرف مقابل خودت را در هر لباس و کسوتی بشنوی، تازه در می‌یابی که همه حقیقت پیش تو نیست و دیگران هم حرفهایی برای گفتن دارند.

القصه، روزی که حرف‌های دوستانه ما در دفتر مدرسه گل‌ انداخته بود،گفت؛ میدانی من آخوند جهنمی هستم؟ با تعجب و خنده گفتم آخوند جهنمی ؟ خدا نکند حاج آقا، این چه حرفی است ؟

گفت؛ بله . در این شهر هر کسی مجلس عزایی دارد بدنبال آخوندهای معروف و نامدار شهر برای گرم کردن آن مجلس می‌رود. سپس از مرحوم میرآقا موسوی، مرحوم حاج قوام، مرحوم مودب پور، و از این دست روحانیون نام برد.

حاج آقا ادامه داد؛ وقتی هیچکدام از این آقایان علما وقت ندارند که دعوت صاحب عزا را اجابت کنند، صاحب مجلس، نا امید و نگران از بی رونقی مراسم خود، با ناکامی و تلخی می‌گوید، به جهنم، برویم این حاج آقای …. را بیاوریم. و من آخر کار، با به جهنم گفتن صاحب عزا، مجلس گردان جهنمی، عزاداری‌ها می‌شوم .

آن روز همراه با دوست روحانی ام، خیلی به این وضعیت خندیدیم. اما از آن پس، این کلمه آخوند جهنمی، شده ورد زبانم. یعنی، شهردارجهنمی، نماینده جهنمی، دکتر جهنمی، معلم جهنمی و اکنون کوچک خان جهنمی .

عصر روز اول فروردین سال ۱۴۰۳ از روی تفنن، میهمانی را برای بازدید موزه‌ی خانه میرزا کوچک خان واقع در استاد سرای رشت بردم. روزی شلوغ و پر از مسافران نوروزی که برای بازدید به این مکان فرهنگی مراجعه کرده بودند. اول خیال کردم موزه بسته و تعطیل است. چون یک درب آن بسته و فقط درب کوچکی باز بود. هیچ چراغ روشنی، تبلیغاتی، خوش آمدی، تبریک عیدی، هیچ و هیچ .

وارد خانه شدیم . فقط یک نفر بلیط فروش و نگهبان در انتهای حیاط، با سردی تمام، با مراجعین مواجه می‌شد. نه راهنمای موزه نه بروشوری، نه مورخی، نه علاقمندی برای توضیح . میهمانان غیر گیلانی علاقمند در حیاط و ساختمان موزه با سرگردانی و سر درگمی مشغول تماشای المان‌های موزه بودند.

وارد ایوان طبقه دوم که شدیم، کتابهای منتشر شده جدید در باره جنبش و انقلاب جنگل اصلا قابل مشاهده نبود. انگار همه چیز متوقف و کهنه و رها شده باشد. با خودم گفتم بقول رشتی‌ها انگار میرزا پیرزن زاک است.

آخر کدام قوم و ملتی با داشته‌های خود چنین بی مهری می‌کنند؟ من این بی توجهی را جز از چشم مسولین شهرداری رشت، ازچشم چه کسان دیگری ببینم که متولی این خانه هستند؟ آیا نمایندگان شورای شهر سالی یک بار به این خانه سر می‌زنند؟ اگر سازمان فرهنگی شهرداری رشت فراخوانی می‌داد، چند نفر محقق و پژوهشگر جنگل با دل و جان بی مزد و منت حاضر بودند با افتخار شیفت صبح یا عصری را در خانه میرزا حضور داشته و به ارایه توضیحات برای بازدید کنندگان بپردازند؟

یعنی شهرداری اینقدر بی چیز شده که امکان چاپ یک بروشور را هم برای میهمانان نوروزی بازدیدکننده از خانه کوچک خان ندارد؟

من گمان می‌کنم مدیران شهرداری خیلی دوست دارند این خانه را تعطیل کنند و هزینه‌های برق ، آب، نگهبان و نگهداری آن را نیز نپردازند. ولی احتمالا با خود گفته‌اند به جهنم، این همه در حال حیف و میل هستیم، این هم رویش، بگذار خانه میرزا هم باز باشد. اینگونه بود که کوچک خان هم آخوند جهنمی شد.

اما اگر این نوشته ذره ای، فقط ذره‌ای به رگ غیرت یکی از نمایندگان شورای شهر و یا مدیران شهرداری رشت برخورد، پیشنهاداتی بدون هیچ هزینه و حتی پایان دادن به همین هزینه های ‌اندک و ناچیز فعلی شهرداری رشت دارم که آرزومندم مورد توجه قرار بگیرد.

پیشنهاد اصلی من واگذاری خانه کوچک جنگلی به یکی از بخش‌های فرهنگی مرتبط و شناخته شده غیر دولتی در شهر رشت همچون ناشرین محلی، خانه فرهنگ رشت، موسسه‌های فرهنگی و هنری و از این قبیل است .

این مزایده نه با هدف ارایه و پرداخت وجه بیشتری به شهرداری رشت و ایجاد درآمد به اصطلاح پایدار، بلکه در چارچوب حقوق و تکالیف زیر می‌تواند برگزار شود.

برنده مزایده باید بطور شفاف موسسه‌ای باشد که برای مدتی معین مثلا سه ساله، بیشترین خدمات را ارایه کرده و همواره مورد نظارت صاحب نظران پژوهشی جنبش جنگل باشد.

وظایف پیشنهادی برای مزایده :

-تامین هزینه‌های نگهداری و حفظ خانه میرزا از لحاظ ساختمانی ایمنی و نظافت .

-ارایه خدمات بازدید برای مردم از ساعت نه صبح الی نه شب، حتی در ایام تعطیل .

-گماردن راهنمای گردشگری در کلیه ساعات برای بازدید کنندگان به همراه ارایه تحلیلی پژوهشی و مورد توافق پژوهشگران اصلی و صاحب نام جنبش جنگل و نه قرائت‌های غیر واقعی رسمی .

-به روز کردن و ارایه آثار جدید بدست آمده از هر نظر شامل کتاب، پژوهش، مجله، اسناد، آثارتاریخی فیزیکی و…

-راه‌اندازی کافه کتاب جنبش جنگل برای ارایه و فروش کتاب، تندیس و یادبود‌های مختلف نهضت جنگل .

-برگذاری جلسات، همایش، نمایشنامه،موسیقی، نمایش فیلم و پرفورمنس‌های مختلف در سراسر ایام سال در محل خانه میرزا یا پیاده راه مرکزی و مراسم‌های رسمی .

-برگزاری میهمانی‌های مستمر گفتگو با صاحب نظران، پژوهشگران و دست‌اندرکاران و علاقمندان جنبش جنگل در خانه میرزا، بنحوی که با هر بار رفتن شهروندان و میهمانان به خانه میرزا، موفق به دیدار با آدم حسابی و مهمی بشوند.

-ایجاد ارتباط با مدارس و دانشگاه‌های استان و سراسر کشور و دعوت برنامه ریزی بازدید جوانان از خانه میرزا و شرکت در برنامه‌های فرهنگی آن .

-ایجاد ارتباط با کلیه علاقمندان گیلانی در سراسر جهان برای همراهی و همکاری با خانه میرزا .

-تولید انواع محتواهای تاریخی مستند برای فضای مجازی.

و چندین پیشنهاد جدید دیگر که عرصه رقابت را برای متقاضیان تحویل خانه میرزا فراهم کند.

اما حقوق برنده مزایده برای تامین هزینه‌های ارایه خدمات، نیز می‌تواند بشرح زیر باشد :

-استفاده از عواید فروش بلیط بازدید موزه.

-استفاده از عواید فروش کتاب، تندیس و نمادهای فرهنگی جنبش جنگل.

-استفاده از فروش نوشیدنی‌های کافی شاپ و غذاهای محلی سبک.

-استفاده از فروش بلیط نمایشنامه، برگزاری کنسرت موسیقی، نمایش فیلم و پرفورمنس که در محل خانه میرزا برگزار می‌شود.

-امکان دریافت کمکهای مردمی داخلی و خارجی.

اما چه کنم که، گوش اگر گوش تو و ناله اگر ناله من. آنچه البته بجایی نرسد فریاد است.

منظور از تو، شهرداری رشت و مدیران آن است که متأسفانه گوشی برای شنیدن خیرخواهی‌های شهروندان ندارند و بقول رشتی‌ها :

خوشان‌ای کله بجاره کاریدی و خانه میرزایه، جهنمی بگودیدی.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.