باور دارم، تخیل از علم نیرومندتر است افسانه از تاریخ و رؤیا از واقعیت.
تاريخچهی قصهگويی در ايران
قصه و قصهگویی را میتوان هم عصر با حيات آدمی دانست. چنانكه داستانها اولين شكل از اشكال ادبيات هر ملت به شمار میروند. در ايران هم قصهگویی از ديرباز رواج داشته است.
البته در آن زمانها به دليل كمسوادی مردم در نوشتن، قصهگویی بيشتر شفاهی و به صورت نقالی بوده است. قصهگویان در سرزمینهایشان دربارهی چگونه زیستن و چگونه رهایی یافتن از بلاهای طبیعی مانند: سیل، باران شدید و برف و کولاک داستانسرایی میکردند.
متاسفانه به خاطر عدم مكتوب کردن بسياری از اساطير فراموش شدهاند. دولتهای غربی همانگونه كه ثروتهای هنگفتی از كشورمان را به غارت بردهاند، خيلی از داستانها و افسانههای ملیمان را هم به علت كمسوادی و سادهدلی ايرانيان باستان به يغما بردند.
در روزگاران كهن، قصهگو علاوه بر سرگرم كردن مردم، به آموزش آداب و قوانين فرهنگ جامعه خود ميپرداخت. قصههای قومی كه خود برگرفته از هزاران قصه بود، چون اغلب به صورت شفاهی بيان ميشدند همواره در حال تغيير بوده و هر قصهگو در آن دخل و تصرفی میکرد و در آن اثری از خود به جای میگذارد.
تاریخچهی قصهگویی در ایران به این شرح است که قصهگویی در ايران از زمانهای قدیم به صور مختلف رواج داشته است.
نقالی در قهوهخانهها و بازارها مخصوصا در تهران قديم، حافظخوانی و خواندن داستانهای حماسی شاهنامه در شبهای سرد و بلند زمستان، قصهگویی در مكتبخانهها، قصهخوانی در مجالس بزم و شادی، خواندن قصص انبيا و مانند آن نمونههايی هستند كه از ادوار كهن بوده و هنوز هم به طور كمرنگتر در گوشه و كنار اين مرز و بوم و در روستاهاي دور دست به چشم میخورد.
قصهگویی در ايران فقط مخصوص عوام و مردم كوچه و بازار نبوده و يكی از سرگرمیهای مفرح شاهان و درباريان هم به شمار میآمده است.
البته نبايد نقش زنان را در عرصهی اين هنر كتمان نمود.چرا كه مادرها و مادربزرگها و حتی دايهها با قصههای خود ضمن سرگرم كردن كودكان، نكات اخلاقی و دينی را به آنان آموزش میدادند و اينگونه حافظ و نگاهبان و مروج اين ثروت ملي و قومی بودهاند.
قصهگویی در جهان
قصهگویی در نقاط مختلف جهان همانند ايران قدمتی ديرينه دارد. تاریخچهی قصهگویی برمیگردد به وقتی كه انسانهای نخستين بر زبان و عناصر مربوط به آن تسلط يافتند.
قصه از كهنترين تراوشات فكری آنها بوده است. در روزگاران كهن، قصهگو علاوه بر سرگرم كردن مردم، به آموزش آداب و قوانين فرهنگ جامعه خود ميپرداخت. قصههای قومی كه خود برگرفته از هزاران قصه بود، چون اغلب به صورت شفاهی بيان ميشدند همواره در حال تغيير بوده و هر قصهگو در آن دخل و تصرفی میکرد و در آن اثری از خود به جای میگذارد.
با گذشت زمان قصهها و قصهگوها آرام آرام به نوعی شخصيت ملی يافتند و از دل آنها به واسطهی شركتهای توليدی، فيلمها، كارهای ضبط شده و آثاری همراه با موسيقی متولد شدند. اما پر واضح است كه اين آثار هيچگاه جانشين واقعي قصهگو نمیشوند. زيرا در اين دست آثار و برنامهها جوهر و نكات اصلی قصهگویی كه همانا پيوند مكانی و زمانی ميان قصهگو و مخاطبانش بوده، از دست رفته است.
زمانی که کودکان به داستانی گوش میدهند، با تجربهها و احساسهای شخصیتهای داستان همدردی میکنند. این همدردی، به آنها کمک میکند که درک بهتری از ترس و احساسات خود داشته باشند.
یکی از قدیمیترین گفتهها دربارهی قصهی کودکان، سخن افلاطون در کتاب جمهوریت است که اینچنین به بیان اهمیت قصه برای کودکان میپردازد: «باید پرستاران و مادران را وادار کنیم که فقط حکایتهایی را که پذیرفتهایم، برای کودکان نقل کنند و متوجه باشند که پرورشی که روح اطفال به وسیله حکایات حاصل میکنند، به مراتب بیش از تربیتی است که جسم آنها به وسیله ورزش پیدا میکند.»
قصه گویی به چه معناست؟
شورای ملی دبیران انگلیسی، قصهگویی را این گونه تعریف میکنند: «قصهگویی یعنی راوی از طریق زبان و یا حرکات بدن بین شنونده و داستان ارتباط برقرار کند. تعداد زیادی از قصهگویان این روند را دو جانبه میدانند که شامل قصهگو، فردی که قصه را بیان میکند، و شنوندگان است، کسانی که به قصه گوش میدهند و در تخیلاتشان غرق میشوند.».
اما به راستی چرا نیاکانمان قصه میگفتند؟ تاریخنگاران برای این پرسش، چند پاسخ دارند: برای تدریس تاریخ، پایان دادن به کشمکشها، درک جهان هستی، بر آوردن نیاز به تفریح و سرگرمی، ستایش قدرتهای فرا طبیعی، انتقال تجربهها، ثبت فعالیتها و ویژگیهای نیاکان برای نسلهای بعد.
اما سوال اینجاست: چگونه داستانها به کودکان کمک میکنند که درک بهتری از خود داشته باشند و با دیگران ارتباط برقرار کنند؟ زمانی که کودکان به داستانی گوش میدهند، با تجربهها و احساسهای شخصیتهای داستان همدردی میکنند.
این همدردی، به آنها کمک میکند که درک بهتری از ترس و احساسات خود داشته باشند. کودکان در داستانها با ارزشها و اخلاق آشنا میشوند و درکشان از جهان هستی افزایش مییابد. این داستانها، در بسیاری مواقع، سبب برانگیختن احترام کودکان به فرهنگ خود و دیگران میشوند.
کودک با همذات پنداری با شخصیتهای قصه، خود را در موقعیتهای او تصور کرده و احساسات، بیمها و امیدهای او را تجربه و به نوعی زیست میکند. همراه با او به چارهاندیشی میپردازد و بیآنکه بداند در موقعیت حل مسئله قرار گرفته و این خود مهارتهای ذهنی او را برای رویارویی با مشکلات حقیقی زندگی بیشتر میسازد.
در واقع با خواندن و شنیدن هر چه بیشتر قصهها و آشنایی با سرگذشت آدمها، زندگی فرصت کمتری برای غافلگیری او خواهد داشت. چرا که قبلا بارها طعم شکست را چشیده، سوگ را میشناسد، عاقبت تبهای تند عاشقانه را دیده و در یک کلام در مقایسه با کودکی که با قصه آشنا نبوده برای مواجهه با زندگی آمادهتر است. برای کودکان خردسال قصهگویی نقش مهمی در رشد عمومی او ایفا می کند.
پرورش اصول فرهنگی و ریشههای اعتقادی، تقویت مهارت های کلامی و شنیداری، گسترش محدودیت فکری، تاثیر قصه گویی بر خلاقیت کودکان، کمک به تقویت حافظه، کمک به توانایی حل مشکلات وتقویت برقراری ارتباط از نمونه اثرات مثبت قصهگویی بر کودکان محسوب میشود.
اگر کودک راوی داستان باشد، در بسیاری زمینهها رشد میکند: یاد میگیرد رخدادها را به ترتیبی بیان کند که دارای مفهوم و معنی باشند، با تصمیمگیری دربارهی اینکه چگونه داستان را به گونهای سرگرمکننده بیان کند، مهارت حل مشکلات را یاد میگیرد
اما زمانی که کودک خودش قصهای خلق کند چه چیزی یاد خواهد گرفت؟ اگر کودک راوی داستان باشد، در بسیاری زمینهها رشد میکند: یاد میگیرد رخدادها را به ترتیبی بیان کند که دارای مفهوم و معنی باشند با تصمیمگیری دربارهی اینکه چگونه داستان را به گونهای سرگرمکننده بیان کند، مهارت حل مشکلات را یاد میگیرد.
اعتماد به نفس کودک زمانی که نقش فعّالي در خلق داستان داشته باشد، افزایش مییابد. کودک در حالی که میآموزد به شکل روشن و شفاف نظرات خود را بیان کند، واژگان بسیاری یاد میگیرد و مهارت سخن گفتن در جمع را میآموزد.
همچنین با چنتهای پر از کلمه بضاعت بیشتری برای نوشتن خواهد داشت که نگارنده به کرات در مسیر تحصیل و کار از آن بهره جستهام. چراکه کودک احساس میکند فردی مهم است، چون داستانی دارد که میخواهد برای دیگران بازگو کند.
امروز ما یا تنوع در رسانهها مواجه هستیم. در دوران دیجیتال و برخورداری انسان از فناوری و تکنولوژی این مهم که ما و البته فرزندانمان در ارتباط همواره با ابزارها و امکانات مدرن و دیجیتالی هستند، انکار ناپذیر است.
شرکتهای تولیدکنندهی بازیهای رایانهای با صرف هزینههای هنگفت از قدرت تکنولوژی برای جذب کودکان و نوجوانان استفاده کرده و این بازها راویان جنگها، روابط، مرزگشاییها و انتقال باورها و ارزشها به این نسل بیرویا شدهاند و مانعی بزرگ برای خیالپردازی، ماجراجویی و رشد توانمندی مغزی هستند.
ناتوانی در برقراری ارتباط با همسالان، کاهش ظرفیت شناختی و حرکتی، ناسازگاری و عدم توانمندی در کنترل هیجانات، تنها بخشی از مضرات بازیهای کامپیوتری است.
چنانچه کودک با قصه آشنا شود و لذت آن را بچشد و به نوعی جذب داستان شود از مقدار زمانی که صرف بازی با رایانه و گوشی همراه میکند، کاسته خواهد شد. لذا در روزگار ما قصهگویی یک مسئله حائز اهمیت است و هر پیشرفتی در فناوری که بتواند توانایی افراد در گفتن قصههای بهتر و قویتر را بالا ببرد، دارای اهمیت خواهد بود.
نظرات بسته شده است.