مردی که خلاصه‌ی خود بود

گزارشی از زندگی محمود نامجوی، قهرمان وزنه‌برداری جهان از تولد تا مرگ

1 673

از هرکه سراغش را می‌گیری شاخصه‌های یکسانی از او به تو تحویل می‌دهد؛ عاقله‌مردی خوش‌سیما که قامت کشیده و اندام خوش‌تراشش وقتی با لبخندی قهرمانانه ترکیب می‌شد، از همان ابتدا پالس آشنایی را برای آغاز رفاقتی نو از خود ساطع می‌کرد. محمود نامجوی، اهل رشت، ساکن محله‌ی استادسرا که برای تبدیل شدنش به نماد ورزش کشور، کسب نخستین مدال طلای ایران در رقابت‌های جهانی کفایت می‌کرد و همین شد که نامجوی؛ پژواک نامش را بر بلندای قله‌هایی بلندتر از قله‌های اطراف رشت می‌جست. همه‌ی قدیمی‌های رشت روزی را به خاطر دارند که نامجوی پس از کسب اولین مدال طلایش به رشت بازگشت و مردم او را از حوالی سنگر روی دوش گرفتند و به شهر آوردند. در شهر هم فاصله‌ی پل عراق تا میدان شهرداری را قالی پهن کرده بودند تا او از آن بگذرد و به هتل ایران برسد. می‌گویند جمعیت آنقدر زیاد بود که نامجو هر چند مدت یک بار بیرون می‌آمد و برای جمعیت دست تکان می‌داد.

نقل کرده‌اند که پدرش تاجر توتون بود و زمانی که روابط استراتژیک ایرانِ عهد قاجار با روسیه‌ی تزاری بر مدار صلح بود، کسب و کارش بروبیایی داشت اما پس از آنکه حکومت تزارها برافتاد، کار او نیز افت کرد و به همین دلیل محمود نامجوی از کودکی مجبور به کار کردن شد. نامجوی تا اواسط نوجوانی در رشته‌هایی مثل بندزنی و ژیمناستیک فعالیت می‌کرد و گاهی نیز حرکات آکروباتیک گروه‌های نمایشی رشت را انجام می‌داد. او ۱۶ ساله بود که به دنبال اجرای حرکتی نمایشی در جشن بلدیه‌ی شهرداری رشت، مدال افتخاری از دست عباس حاتمی، شهردار وقت رشت دریافت کرد.

تحلیل این وجه از زندگی نامجوی احتمالا اهمیت فرآوانی دارد. ملتی که به دنبال قهرمانانش، مشتِ مبارزه را در هوا می‌چرخاند و بیش از یک سده است که با نیروی شر جنگیده است شاید بدش نمی‌آمد این مبارزه را در ناصیه‌ی نامجو نیز بجوید.

او ورزشکاری بود زاده‌ی سخت‌ترین سال‌های سده‌ی گذشته؛ در میان قحطی گسترده و آتش جنگ جهانی اول. سال‌های کودکی و نوجوانی‌اش هم مصادف شد با حکمرانی رضاشاه بر کشور ایران و زمانی که در مسابقات قهرمانی ۱۹۴۹ لاهه اولین مدال طلا را در عرصه‌های بین‌المللی برای ایران به ارمغان آورد، هفت سال از تاجگذاری شاه دوم می‌گذشت و جنبش ملی شدن نفت کم کم می‎رفت که جان بگیرد. با این وجود اگرچه جوانی نامجوی در سال‌های پرالتهابی گذشت و شغل پدرش نیز به دلیل همین ناکامی‌ها از دست رفت، اما او هرگز صراحتا به گود سیاست قدم نگذاشت. اگرچه دوستانش نقل کرده‌اند که شخص بی‌تفاوتی نسبت به جامعه‌اش نبود و گفته می‌شود در دوره‌ی پهلوی به دلیل برخی از موضع‌گیری ها هزینه‌ی «تن‌خواه»اش را قطع کردند اما مشخصا حرفی از فعالیت سیاسی او به میان نیامده است. برای ناخودآگاه جمعی ملتی که غلامرضا تختی را در افت و خیز سیاست‌های دوران از دست داد، تحلیل این وجه از زندگی نامجوی احتمالا اهمیت فرآوانی دارد. ملتی که به دنبال قهرمانانش، مشتِ مبارزه را در هوا می‌چرخاند و بیش از یک سده است که با نیروی شر جنگیده است شاید بدش نمی‌آمد این مبارزه را در ناصیه‌ی نامجو نیز بجوید اما به هر روی نامجوی طریقی مختلف از تختی در پیش گرفت.

پیشنهادی که نامجوی رد کرد

زمانی که محمود نامجوی مدال برنز المپیک ملبورن را تصاحب کرد مسئولان یک شرکت غذاهای کمکی که در انگلستان فعالیت می‌کرد به او پیشنهاد دادند تا در ازای دریافت ۲۰۰ هزار دلار قبول کند عکسش روی برخی از محصولات این شرکت درج شود. پیشنهادی که از سوی نامجو رد شد.

احمد خشوعی، مدیرکل تربیت بدنی وقت درباره‌ی این روایت به مرور می‌گوید: وقتی که قرار بود مراسمی جهت بزرگداشت نامجو در گیلان برگزار شود ما به دیدار آیت‌الله احسان‌بخش، امام جماعت رشت رفتیم و من در آن جلسه گفتم با وجود اینکه نامجوی هنوز هم در خانه‌ی استیجاری زندگی می‌کند، اما به دلیل شبهه‌ای که در سلامت محصولات آن شرکت داشت، از قبول تبلیغات سر باز زد. چون می‌دانستم که آقای احسان‌بخش دارای روحیه‌ی ملی‌گرایی است و روی نامجوی هم تعصب دارد.

وقتی پادشاه فنلاند از حضور نامجو مطلع می‌شود، او را به صرف شام دعوت و به او مدال آهنی ملی این کشور را اهدا می‌کند. اوضاع آشفته‌ی ایران به دنبال وقایع مرداد ۳۲ سبب می‌شود تا وزنه‌بردار نام‌آور ایرانی از حضور در رقابت‌های جهانی ۱۹۵۳ هم باز بماند.

با این وجود نامجوی تا سن ۶۵ سالگی مستاجر بود تا اینکه در دولت میرحسین موسوی باقیمانده‌ی وام خانه‌ی او تقبل می‌شود و او سرانجام در خانه‌ی خود ساکن می‌شود.

 چرا وزنه‌برداری ورزش اصلی گیلان نشد؟

 وقتی از احمد خشوعی پرسیدم «چرا با وجود اینکه نامجوی در وزنه‌برداری کشور وزنه‌ی سنگینی بود، هیچگاه این ورزش در استان گیلان رونق پیدا نکرد» او در پاسخ گفت: نامجو یک تک‌ستاره بود که مجموعه‌ای از عوامل دست به دست هم داد تا او در سطح کشوری و جهانی مطرح شود. وزنه‌برداری هیچوقت در میان مردم گیلان آن طور که کشتی در مازندران رونق دارد، رونق نداشت و سربرآوردن نامجوی در این ورزش یک امر فردی بود.

یک غذای دم دستی در لندن

بهمن والامنش، پیشکسوت وزنه‌برداری گیلان در گفت‌و‌گویی که در دیماه ۹۰ با وارش اسپرت انجام داده گفته است: نامجو اگر دارای سواد آکادمیک هم می‌بود به یکی از نخبگان کشور تبدیل می‌شد. نامجو می‌توانست در المپیک لندن هم مقام بیاورد اما به دلیل یک اتفاق خیلی ساده از کسب مدال بازماند؛ گویا زمانی که وزن‌کشی ورزشکاران به اتمام می‌رسد آن‌ها یک ساعت وقت دارند تا چیزی بخورند و به آمادگی ایده‌آل شان برسند. دوستان نامجوی به او پیشنهاد می‌کنند تا همراه آن‌ها به سطح شهر لندن برود تا چیزی برای خوردن پیدا کنند. اما در راه برگشت راه سالن برگزاری مسابقات را گم می‌کنند و قهرمان رشتی وقتی به سالن می‌رسد که مسئول برگزاری مسابقات از بلندگوی سالن اعلام می‌کند: «نامجو از ایران» دیر رسیدن به سالن سبب می‌شود که نتواند در حرکت یک‌ضرب رکورد خود را تکرار کند.

 تو چرا پرورش اندام کار نمی‌کنی؟

 به روایت والامنش وقتی المپیک انگلیس تمام می‌شود، دبیرکل وقت فدراسیون وزنه‌برداری ایران نگاهی به بدن ورزیده‌ی نامجوی می‌کند و می‌گوید: «تو چرا در مسابقات پرورش اندام شرکت نمی‌کنی؟» و همین می‌شود که قهرمان وزنه‌برداری جهان بی آنکه بداند ورزش پرورش اندام چه قوانینی دارد، قدم در این عرصه می‌گذارد و قهرمان جهان هم می‌شود.

 مدال افتخار از دست پادشاه فنلاند

 المپیک ۱۹۵۲ مصادف شد با یک تصادف رانندگی که آمادگی او را برای حضور در مسابقات در هاله‌ای از ابهام فرو برد. با این وجود اگرچه او نتوانست رکورد خود را تکرار کند اما مدال نقره‌ی این مسابقات را از آن خود کرد. همان شب وقتی پادشاه فنلاند از حضور نامجو مطلع می‌شود، او را به صرف شام دعوت و به او مدال آهنی ملی این کشور را اهدا می‌کند. اوضاع آشفته‌ی ایران به دنبال وقایع مرداد ۳۲ سبب می‌شود تا وزنه‌بردار نام‌آور ایرانی از حضور در رقابت‌های جهانی ۱۹۵۳ هم باز بماند.

تغییر سرود ملی ایران در اردیبهشت ۱۳۵۸

احتمالا بسیاری فیلم مربوط به سخنان محمود نامجوی درباره سرود ملی دوره‌ی پهلوی دیده‌اند؛ فیلمی که مربوط به دیدار او با آیت‌الله خمینی در اردیبهشت سال ۱۳۵۸ است. نامجو در این ویدئو می‌گوید: سرود ملی دوره‌ی طاغوت تقلیدی بود از یک آهنگ انگلیسی و ما در مجامع جهانی خجالت می‌کشیدیم آن را به عنوان سرود ملی بخوانیم. او به آیت‌الله خمینی پیشنهاد می‌دهد سرود ملی با توجه به وقوع انقلاب تغییر کند.

پس از سال‌ها غربت

وقتی در سال ۱۳۶۶ نامجوی درگیر مبارزه با سرطان بود، مسئولان ورزش استان امکانی فراهم می‌کنند تا او مهمان یکی از مسابقات استان گیلان شود. والامنش می‌گوید وقتی نامجوی وارد سالن شد مردم از خوشحالی اشک می‌ریختند که بعد از سال‌های طولانی توانستند نامجوی را دوباره در رشت ببینند. گویا در این سفر او را به دیدار آیت‌الله احسان‌بخش می‌برند و نامجو یکی از مدال‌هایش را تقدیم رزمندگان جبهه‌ها می‌کند.

جایی دور از خاک رشت

اگرچه این قهرمان گیلانی دوست داشت در یکی از پارک‌های رشت (احتمالا محتشم) به خاک سپرده شود، اما به دلیل مخالفت‌هایی که صورت گرفت اجازه‌ی دفن او در رشت را ندادند. پیکر او اکنون در قطعه ۲۲ بهشت زهرا به خاک سپرده شده است.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.