شهرهای بیهویت، آینههای شکسته توسعه
همهجا نغمهای یکنواخت طنینانداز است و تکراری ملالآور سایه افکنده است. گویا شهرها در آینهای شکسته، انعکاسی یکسان از یکدیگر یافتهاند. هر مسافری که از جادههای خاکستری به شهر نزدیک میشود، پیش از آنکه به قلب تپندهاش برسد، با دیوارهای سرد و سازههای مکعبی بیروح روبهرو خواهد شد. بلوکهای بتنی، تابلوهای یکسان و ساختمانهایی که انگار از یک قالب بیرون آمده، در ورودی هر شهر به استقبالشان میآیند.
انگار همه شهر، لباس یکسانی به تن کرده، بیآنکه نشانی از ساکنان و قصههایشان به جا مانده باشد. دیگر آن رشتی که در…